میخواهی در آینده چه کاره شوی؟ (محتوای دوره غیرحضوری سختجانها، جلسه ۱۹)
توجه: این مطلب آموزشی، بخشی از دوره غیرحضوری سختجانها است.
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
جلسه ۱۹. میخواهی در آینده چه کاره شوی؟
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
فایل صوتی زیر را گوش کنید:
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
متن پیادهشده فایل بالا:
اما این سه مرحله ای را که در بخش قبلی راجع بهش صحبت کردم توی این بخش میخواهیم یک خورده بیشتر باز بکنیم و ببینیم که عملا و دقیقا به چه معنا است؟
یکی از موضوعات انشایی که احتمالا هرکدام از ما نوشتیم توی مدرسه این بوده که در آینده میخواهید چه کاره بشوید؟ ممکنه در دبستان راهنمایی حتی دبیرستان هم نوشته باشیم و این یکی از مزخرف ترین موضوعات انشایی هستش که میشه به دانش آموزان داد چون تحقیقات نشان داده که ما تازه در اواسط دوران مدرسه یا در واقع اواسط دوران تحصیل توی مدرسه شروع میکنیم به یک سری از حرفه ها علاقمند بشویم و به یه سری ها خیلی علاقه مند نباشیم و دور بشویم.
یعنی یک دانش آموز اول دبیرستانی تازه داره علاقمندی ها و عدم علاقمندی های خودش را به یک شکل خیلی کلی تشخیص میده پس این که ما بخواهیم از بچه ها که در همان ابتدا بفهمند که در آینده می خواهند چه کاره بشوند یک انتظار غیر واقع بینانه و نادرستی هستش و اگر این فرصت را به خودمان نداده باشیم قبلاً که کشف و شهود بکنیم در زمینه رشته مورد علاقه مان و شغل مورد علاقه مان باید بدانیم که خیلی چکشی و تحت فشار نمی توانیم آن را پیدا کنیم باید به خودمان فرصت بدهیم و در این فرصت دادن هستش که ما میتوانیم کم کم متوجه بشویم که به چه سمتی بیشتر گرایش داریم و به چه سمت هایی گرایش ما کمتر هست.
باید بدانیم که فقط فکر کردن صرف موضوع موجب کشف حرفه ی مورد علاقه ما نمی شود اینکه فقط بشینیم فکر کنیم و بنویسیم ما را به جایی نمیرساند ابتدای راه می تواند باشد اما نتیجه عملی و ملموس برای ما نخواهد داد باید دست به عمل بزنیم و در دنیای بیرون باهاش کار بکنیم باز همان طرح کاری که بود یا فرهنگ شاگردی توی این زمینه خیلی به ما می تونه کمک بکنه و اگر الان هم میخواهیم که آن زمینه مورد علاقه را پیدا کنیم باید این فرصت را به خودمان بدهیم که باهاش وقت بگذرانیم.
و اینکه من خیلی ترویج می کنم این تفکر را که کارآفرینی به شکل پاره وقت باید اتفاق بیفته دقیقاً به همین دلیل است یعنی اگر ما الان توی یک شغلی مشغول هستیم و درآمد ما داره از آنجا تامین میشه یک دفعه به فکرمان میزنه که من بروم فلان کار را انجام بدهم از این کارم استعفا بدهم و بروم آن کارم را شروع کنم این معمولاً تصمیم درستی نیست و ریسک زیادی دارد چون در اینجا ما تازه در فاز اولیه کشف و شهود هستیم و هنوز با آن شغلی که میخواهیم توش میخواهیم کار آفرینی کنیم و احساس میکنیم که شغل مورد علاقه ما هستش هنوز دست و پنجه نرم کردیم مثل کسی که هنوز باهاش زیر یک سقف نرفتیم و نمی دونیم که جنبههای دلپذیرش چیه و جنبههایی که خیلی دوستش نداریم چی هست و اگر خیلی کور و بدون فکر و تأمل و تعقل برویم سراغ این قضیه ممکنه بارها آرزو میکنیم که کاش من آن کار تمام وقت خودم را رها نکرده بودم و الان با این مشکلات دست و پنجه نرم نمی کردم.
پس این باید یک فرآیند تدریجی و با صبر و شکیبایی باشد و ما با یک آرامش خیالی به خودمان فرصت بدهیم که تجربه بکنیم شاخه های مختلف و رشته های مختلف را و اگر ما الان داریم کاری را انجام میدهیم که کار مورد علاقه ما نیستش این گذار را باید به شکل تدریجی انجام بدهیم یعنی من می خواهم در فلان زمینه ای کارآفرینی انجام بدهم رشته شغلی خودم و زمینه شغلی خودم را تغییر بدهم و عوض بکنم به خودم فرصت بدهم در کنار کار فعلی ام روزی یک ساعت دو ساعت کم یا بیش به آن زمینه مورد علاقه بپردازم عملاً کار بکنم عملاً تجربه اش بکنم و ببینم واقعاً چقدر می تونه من را جلب و جذب بکنه چقدر امکان داره که آن تصوراتی که من دارم و انتظاراتی که دارم در این شغل و در این حرفه به بار بنشیند و نتیجه بدهد.
بنابراین فرایند کشف علاقه مندی می تونه خیلی وقت ها بی نظم و اتفاقی و موقتا ناکارآمد و اعصاب خرد کن باشد چون نمیشه از ابتدا ما پیشبینی بکنیم که چه چیزی توجه و علاقه ما را جلب می کند و چه چیزی نه تا زمانی که باهاش عملا روبهرو شدیم و دست مان به معنای واقعی کلمه گِلی شده با دوتا پا رفتیم توی اون شغل و داریم تجربه اش می کنیم.
و باز باید بدانیم که ما نمی توانیم خودمان را وادار کنیم که به یک چیزی علاقه مند شویم علاقمند شدن باید خودانگیخته اتفاق بیفته طبیعی اتفاق بیفته ذاتی اتفاق بیفته بنابراین اینکه ما یک رشته دانشگاهی را انتخاب کنیم در اوایل جوانی و خودمان را در تمام عمر محدود بکنیم به آن رشته و اگر دوستش نداریم هی خودمان را وادار بکنیم که دوستش داشته باشیم نمی تونه یک روش عاقلانه ای باشه برای یک زندگی سخت جانانه و سرشار از دستاورد. اگر احساس میکنیم آن رشته ای که ما به هر دلیلی در ۱۸ سالگیمان کمتر یا بیشتر انتخاب کردیم الان مورد علاقه ما نیست و داریم به زور خودمان را وادار می کنیم که دوستش داشته باشیم بهتره به خودمان فرصت بدهیم که یک هوای تازه ای تنفس بکنیم و زمینه های دیگر را تجربه کنیم. تغییر رشته در میانه راه و حتی سالها بعد از اون امر غریبی نیست و توی کشورهای مختلف هم اتفاق می افتد درصد بسیار بالایی از افراد در زمینههای مشغول به کار میشوند که توی اون زمینه در دانشگاه تحصیل نکردند یا بعداً رفتند آن حرفه را آموختند در جاهای مختلف در خارج از دانشگاه یا رشته ی دیگری را در دانشگاه دنبال کردند چون باید بدانیم که آموختن هم صرفا به دانشگاه منحصر نیست و مخصوصاً در عصر حاضر که آموزش خیلی گسترده شده و به کمک اینترنت خیلی ابزارهای بیشتری ما برای آموزش داریم اینکه فکر بکنیم آموزش گرفتن صرفاً در دانشگاه و در قالب های لیسانس و فوق لیسانس و دکترا خلاصه شده نه اینطور نیست ما همواره میتوانیم آموزش ببینیم همواره می توانیم فیلد های مختلف و جدید را تجربه کنیم و به خودمان فرصت بدهیم که هواهای تازه تازه را تنفس بکنیم.
باز توی مهاجرت می بینیم این را که خیلی اتفاق می افتد چون افراد از قید و بند های زندگی قبلی یعنی قید و بندهای ذهنی که برای خودشان ساخته بودند و با بودن در جامعه قبلی تقویت شده بوده خلاص میشوند توی مهاجرت خیلی وقت ها می بینیم که افراد زمینه کاری خودشان را در واقع عوض می کنند میروند کالج یا دانشگاه رشته جدیدی را می خوانند یا کلا میروند مثلاً آموزش غیر رسمی یاغیر دانشگاهی میگیرند و به هرحال وارد رشته و حرفهای میشوند که با آن چیزی که قبل از اون داشتند در آن کار می کردند کوچکترین ارتباطی و تناسبی ندارد و کاملاً وارد یک حرفه ی جدید شده اند پس این قید و بندها را از ذهن خودمان رها بکنیم و بدونیم که ما هر لحظه میتوانیم تصمیم بگیریم که دنیای متفاوت و رشته متفاوتی را تجربه بکنیم در عین اینکه آن گذار تدریجی را باید در ذهن داشته باشیم.
باز خیلی مهمه بدونیم که در ابتدای آن دوران کشف و شهود خیلی وقتها ممکنه آن زمینه مورد علاقه از دید ما پنهان بماند چرا؟ چون ما خیلی راحت احساس ملال و کسالت را متوجه میشویم ولی وقتی یک فعالیتی یا تجربه ی جدیدی داره توجه ما را جلب میکنه معمولا به شکل آگاهانه بهش واقف نیستیم این ما را به چی می رسونه؟
به یک نتیجه عملی، این که ما در ابتدای آن اکتشاف یا ابتدای آن دوران کشف و شهود نباید هر روز و هر چند روز یکبار با اضطراب و هول و ولا از خودمان بپرسیم که آیا علاقه مندی ام را پیدا کردم یا نه؟ باید فرصت بدهیم اضطراب و عجله نداشته باشیم تا کم کم آن زوایای پنهان و آن تجربه هایی که یک لحظه توجه ما را جلب کرده و بعد از نگاه ما پنهان مانده فرصت پیدا بکند که مجدد توجه ما را جلب کنه و اما بعد از اینکه آن کشف اولیه علاقه مندی در ما اتفاق افتاد یک مدت طولانی باید برای توسعه ی آن علاقمندی صرف بشود که این هم یک دوران فعالانه است”Interactive” یعنی اینکه من علاقه را کشف کردم و بعد دیگه ولش بکنم و برم به باقی زندگی ام برسم این علاقه را نمیتواند رشد و پرورش بدهد.
مثلاً من خودم یک زمانی به عکاسی علاقه مند شدم و یک دوربین دی اس ال آر گرفتم از این دوربین های بزرگی که لنز بهش میخوره و برای اینکه این علاقه را توسعه اش بدهم رفتم توی کلاس های عکاسی شرکت کردم توی کارگاه های عکاسی شرکت کردم مجلات عکاسی را میخواندم توی سایتهای عکاسی وقت میگذراندم تورهای عکاسی میرفتم عکس هایم را توی گالری های اینترنتی می گذاشتم که مورد نقد دیگران قرار بگیرد یعنی بارها باید از جنبه های مختلف با آن علاقه مندی درگیر بشویم تا بفهمیم اصلا این میتونه درآینده کاری ما جایگاهی داشته باشه یا نه.
یا اینکه یک علاقهای هستش که میتونیم در کنار زمینه کاری مورد علاقه مون به عنوان یک رشته جذاب دنبالش بکنیم و در اوقات فراغت دنبالش کنیم اینکه ما در واقع چند چند هستیم با زمینه مورد علاقه زمانی مشخص میشود که ما باهاش وقت گذرانده باشیم بهش دل داده باشیم زلفی باهاش گره زده باشیم به قول محمد صالح علا، ونکته ی مهم اینه که حتی اگر آن زمینه را ما رهاش بکنیم و به عنوان شغل مورد علاقه شغل رویایی دنبالش نکنیم خیلی چیزها در آن هستش که میتونه توی شغل رویایی ما به ما کمک بکنه چون که ما جدا از تجربه زیستن مان نیستیم و این تجربه در هر شغلی به کمک ما خواهد آمد.
این که من عکاسی را بهش دل دادم و در واقع تجربه اش کردم مثلاً فرض کنید که عکاسی دیدن دقیق تر را به ما می آموزد و من در زمینه دیگری که به آن مشغول هستم این دیدن دقیقتر به من کمک می کند که نیازها را بهتر ببینم نیازهای مخاطبان را بهتر بتوانم تشخیص بدهم یا آن حس زیبایی شناسانه ای که در عکاسی وجود دارد کمک میکنه که من محصولات دیگری که دارم تولید می کنم در زمینههای دیگر آن حس زیبایی شناسانه به کمک من بیاید و محصولاتی تولید بکنم که متمایز هستش از محصولات دیگری چون رنگ شخصی من رنگ تجربه ی شخصی من را خواهد داشت در واقع این تجربه هایی که ما انجام میدهیم همشون قطعه هایی هستند از یک پازل بزرگ تر که اگر ما با توجه به نشانه ها حرکت کرده باشیم در نهایت پازل زندگی ما را به شکل خوشایندی خواهد ساخت که حالا ما راجع به نشانه ها در دوره در جستجوی افسانه ی شخصی صحبت کردیم و این به ما می تونه کمک بکنه؛ توجه به نشانه ها، که من این علاقه مندی را چقدر پی بگیرم چقدر دنبالش بکنم کجا متوقفش بکنم کجا وارد مسیر دیگری بکنم تا اینها زنجیروار به هم متصل بشود و در نهایت من را برساند به آنجایی که باید باشم. که این چیزی هستش که ما ازش به عنوان زنجیرهی رویدادها هم نام بردیم توی دوره در جستجوی افسانه شخصی یک رویداد یک تجربه من را به تجربه ی بعدی می رساند یک آدم به آدم بعدی یک شغل به شغل بعدی و در نهایت من کشف می کنم آن زمینه ای که می خواهم به طور تخصصی و تمام وقت عمرم را صرفش کنم و دستاوردهای ماندگار داشته باشم چه چیزی هستش.
مثلاً یکی از فضانوردان ناسا به نام مایک هاپکینز اولین بار پرتاب شاتل ها را توی تلویزیون دید و در دوران دبیرستان و علاقه مند شد به زمینه فضا و فضانوردی ولی فقط دیدن همین یک پرتاب نبودش که توجهش را جلب کرد پرتاب سفینه های مختلف و شاتل های مختلف را توی سالهای متمادی دید و دنبال کرد و آنقدر به این زمینه ی فضا و فضانوردی علاقمند شد که دنبال دریافت اطلاعات بیشتر رفت در زمینه ی فضا و فضانوردی و سازمان ناسا و همین طور که پیش می رفت یک قطعه از اطلاعات را کشف می کرد یک قطعه از پازل را کشف می کرد وکشف هر کدام از اینها او را می رساند به قطعه ی بعدی به زنجیره بعدی تا در نهایت این ها در کنار همدیگر تصویر کامل را شکل داد و اون شد یک فضانورد.
یک نکته دیگر که ما باید بهش توجه داشته باشیم در زمینه علاقه مندی و شکوفا شدن و شکوفا کردن علاقه مندی اینه که علاقه مندی ما زمانی به طور کامل شکوفا میشود که حامیانی داشته باشیم یک شبکهای از مشوقان و حامیان داشته باشیم این میتونه والدین باشه همسر باشه معلمان باشه کوچ ها باشه و کسانی که در حرفه ی ما هستند گاهی وقتها رقبای ما که دارند رشد می کنند و پیشرفت میکنند این به ما انگیزه میدهد که حرکت با کنیم یک کوچ زمانی که انگیزه ی ما کم شده میتونه به ما انگیزه بده والدین ما می توانند به ما انگیزه بدهند همسر ما میتونه به ما انگیزه بده و زمانی که ما داریم این زنجیره ی رویدادها را طی میکنیم دنبال میکنیم قطعه های پازل را کنار همدیگر می چینیم و هنوز تصویر کامل شکل نگرفته هنوز نمیدونم که در نهایت به کجا خواهیم رسید این حمایتها بسیار میتونه ما را کمک بکنه که ناامید نشیم متوقف نشیم که وا ندیم که بریم دونه به دونه جلو قطعه به قطعه کنارهم بچینیم این قطعات پازل را دونه دونه این زنجیره رویدادها را دنبال بکنیم تا در نهایت برسیم به آن تصویر نهایی برسیم به آن افسانه ی شخصی که شغل ما را شکل میدهد یا آن افسانه شغلی که زمینه مورد علاقه ما هستش و در زمینه آن ما به دستاوردهای ارزشمند و ماندگاری میرسیم که هم خود ما را خوشحال میکند هم جهان را به جای بهتری برای زیستن تبدیل می کند.
یک نکته دیگری در زمینه ی این شبکه ی حامیان و مشوقان این که هم میتوانند اینها خطاهای ما را بگویند هم مسیر ما را اصلاح کنند هم مشوّق ما هستند هم انگیزه پیشرفت را در ما ایجاد می کنند پس هم مسیر ما را اصلاح کنند جایی خطا داشته باشیم به ما میگویند که اینجا خطا داریم مشوّق ما هستند و انگیزه پیشرفت را در ما ایجاد می کنند که در نهایت موجب میشه که ما در حرکت بمانیم در مسیر بمانیم در راه درست بمانیم و حرکت بکنیم.
در نهایت ما این واقعیت و حقیقت را باید در ذهن داشته باشیم که علاقه مندی های ما در ابتدا هم مبهم هستند هم شکننده خیلی برای ما واضح نیستند و به سرعت هم ممکنه که ما احساس بکنیم که از آنها دل زده شدیم پس این تصور را باید اصلاح بکنیم و بدونیم که علاقمندی یک لحظه یک آن به شکل واضح و به شکلی که شوق ما را بخواهد آتشین داشته باشد همراه خودش در آن ابتدا اتفاق نمی افته از آن ابهام دل زدگی نترسیم نهراسیم در ابتدای راه و بدونیم که نیازمند مدت زیادی گاهی سال ها پرورش اصلاح و انرژی گرفتن هستش تا به طور کامل بالفعل بشه و شروع بکنه به میوه دادن و در این راه هر کدام از تجربه هایی که داریم یکی از قطعات پازل هستش یکی از حلقههای زنجیر هست و اگر ما با توجه به نشانه ها و با ایمان حرکت کنیم در مسیر های پرت و پلا نخواهیم رفت زنجیره ها را درست طی خواهیم کرد قطعات پازل درست در کنار هم چیده خواهد شد و این مسیر در نهایت در جای درست و مناسب خودش و در زمان خودش تصویر کامل و درستی خواهد شد و ناگهان پس از این همه مدت و پس از این همه سال اون اورکا، اون یافتم اتفاق خواهد افتاد و ما خواهیم گفت که آن شغل رویایی خودمان آن زمینه مورد علاقه خودمان آن چیزی که شوق آتشین در ما ایجاد می کند و هر صبح با شوق ما را از خواب بیدار میکند و با شوق روز قشنگ تری ما را به خواب میبرد این را ما کشف خواهیم کرد و بر ما تجلی خواهد شد و شروع خواهد کرد به میوه دادن به نتیجه دادن به حاصل های خوب و ارزشمند دادن.
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
بعد از شنیدن/خواندن این مطلب چه کار کنم؟
به آموزشهای جلسه بیستم دوره غیرحضوری سختجانها مراجعه کنید (اینجا را کلیک کنید.)
عنوان جلسه بیستم: آیا فعالیت فقط در یک زمینه، کسالتآور نیست؟
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
درباره علی اکبر قزوینی
نویسنده و مدرس و کوچ زندگی است. وی در آموزشهای خود جدیدترین یافتههای روز را با تجربیات شخصی و فرهنگ غنی ایران ترکیب میکند که حاصل آن نوشتههایی خواندنی و تحولی عمیق در شاگردان وی است. علیاکبر قزوینی چند سالی ساکن کانادا بوده و اقامت آن کشور را دارد. وی هماکنون در ایران زندگی میکند.
نوشته های بیشتر از علی اکبر قزوینی
دیدگاهتان را بنویسید
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید