میثاق چهارم: تدبیر مالی زندگی (محتوای دوره غیرحضوری ۴۰ میثاق زندگی، جلسه ۴)
ستوجه: این مطلب آموزشی، بخشی از دوره غیرحضوری ۴۰ میثاق زندگی است.
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
میثاق چهارم: تدبیر مالی زندگی
ارائهشده توسط علیاکبر قزوینی
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
فایلهای صوتی زیر را گوش کنید:
بخش اول:
بخش دوم:
بخش سوم:
بخش چهارم:
بخش پنجم:
بخش ششم:
بخش هفتم:
بخش هشتم:
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
متن پیادهشدهٔ فایلهای بالا:
سلام به شما دوستان عزیز علی اکبر قزوینی هستم با میثاق چهارم از چهل میثاق زندگی از دوره ی چهل میثاق زندگی در این سری فایل ها همراه هم هستیم میثاق چهارم عنوانش هست ” تدبیر مالی زندگی”
اما چرا این میثاق، میثاق مهمی هست و چرا ما این را جزو چهل میثاق زندگی گنجاندیم مقدمهای میگویم و در ادامه این را بیشتر تشریح میکنم و کاملاً باز میکنم که چرا تدبیر مالی زندگی یکی از میثاق هایی هست که ما باید با خودمان ببندیم برای این که میخواهیم زندگی خوب و خوش و روان با معنا و شکوفایی داشته باشیم.
دوستان عزیز حتما شما هم به این موضوع توجه کردید و به این نتیجه رسیدید پیش خودتان که برای اینکه روان باشد زندگی ما مخصوصاً در دوران حاضر که خیلی از کالاها و خدمات استفاده از آنها نیازمند پرداخت پول هست برای این که بخواهیم یک زندگی خوبی یک زندگی روانی در این دنیا در این عصر و در این زمانه داشته باشیم نیازمند این هستش که دغدغه های مالی ما تا حد خوبی و تا حد کافی کم شده باشد.
ما اگر دغدغه های مالی زیادی داشته باشیم و مدام نگران مدام مضطرب پول و در واقع جریان آن و خرج کردن آن نگران پرداخت هزینه ها قبض ها نگران خریدن مایحتاج زندگی نگران آموزش خود خریدن کتاب شرکت کردن در دوره های آموزشی و امثالهم باشیم و این نگرانی ما ناشی از این باشد که چطور می خواهیم هزینه ی مالی اینها را تامین کنیم این زندگی ما را در واقع دچار یک جور پریشانی خواهد کرد فکر ما را به اسارت خواهد گرفت ما را درگیر خواهد کرد و خیلی وقتها موجب خواهد شد که ما اصلا حرکت نکنیم حرکت لازم را انجام ندهیم یا خیلی از خلاقیت هایی که لازمه ی بهتر شدن زندگی هست این را از ما سلب خواهد کرد چون نگرانیه چون اضطرابه چون دغدغه هستش و جنسش، جنس انرژی ذهنی اش از جنس انرژی ذهنی منفی هست نگرانی اضطراب تشویش ترس و متقابلا آن چیزی که ما را به حرکت وا می دارد ما را به جلو پیش میبرد از جنس انرژی مثبت هست از جنس عشق شوق شادمانی حرکت خوشحالی و اگر این انرژی منفی زیاد بشه و ذهن ما را و زندگی ما را درگیر بکند خوب نتیجه اش این خواهد شد که ما حرکتمون دچار سکته خواهد شد و دچار سخت خواهد شد با تقلا پیش خواهد رفت و این موجب خواهد شد که خیلی از آن پتانسیل هایی که ما درخودمان داریم را بالفعل نکنیم.
موجب خواهد شد که آن افسانه ی شخصی خودمان را حتی شاید پیدا نکنیم یا اگر پیدا کردیم نتوانیم محققش کنیم هرچند که یافتن افسانه ی شخصی و توجه به نشانه ها و در مسیر بودن همه ی اینها یک پکیجی یک در واقع پیوستاری هستش همه به هم مرتبط و اگر به درستی همه اینها پیدا بشه و ما توجه به نشانه ها داشته باشیم و ثبات در مسیر درست داشته باشیم و حرکت بکنیم قطعا بخش مالی هم به کمک ما خواهد آمد آن هم به جریان خواهد افتاد.
اما برای این که ما جلوی آن فریبکاری های ذهن جلوی آن سنگ اندازی های ذهن را بگیریم و بهش اجازه ندهیم که بیاد در واقع مسلط بر ذهن ما بشه بر تمام وجود ما بشه و به خاطر ترس از بخش مالی ترس از کمبود پول ترس از افزایش قیمتها و ترسهای مرتبط با معیشت که در واقع به پول مرتبط هستش و خیلی میبینیم که ساری و جاری هستش در جامعه نه فقط جامعه ی ما همه ی دنیا برای اینکه اجازه ندهیم به این شکل سوار ذهن ما بشه و جلوی چشم های ما را بگیرد و ما را از حرکت باز بدارد نیازمند این هستش که ما آگاه شویم به این قضیه آگاه باشیم به رفتار مالی خودمون ببینم چطور پول در میاریم کجاها داریم خرج می کنیم چطور می توانیم این چرخِ را بهینه بکنیم و زمانی که ما این کار را انجام دهیم و خیال خودمان را تا حد زیادی از یکسری دغدغههای جزئی راحت بکنیم آن وقت میتوانیم ما حرکت بکنیم آن وقت می توانیم ما راحت تر حرکت بکنیم محکم تر می توانیم قدم برداریم.
زمانی که ذهن ما میاد و میخواهد ما را بترساند درِ گوش ما صحبت می کند و نگرانی ها و اضطراب هایش را درِ گوش ما می خواند میتونیم بگیم ما با این تدبیرها، جناب ذهن بفرمایید شما مرخصی و حرف های شما دیگر کار کِردی ندارد خیلی مهمه که با اندیشیدن تدبیرهایی با در پیش گرفتن راه کارهایی ذهنمان را آزاد بکنیم بندهایی را از ذهنمان از وجودمان باز بکنیم و هر زمان که ذهن ما میاد و میخواد که ما را وسوسه بکنه میخواد که نگرانی ها اضطراب ها را دوباره به ذهن ما و به وجود ما وارد بکند بهش بگیم جناب ذهن شما مرخصی و من این کارها را انجام دادم و دیگه این نگرانی ها جایگاهی و محل اعرابی ندارد.
اما ریشه ی نگرانی مالی ما چه هست؟ چرا ما عموما مضطرب مسائل مالی هستیم؟ پیش هر کس که بنشینی در هرکجای جهان که بنشینی و با هر مقدار پولی که آن فرد دارد بنشینی معمولا نود و نه درصد آدم ها نگران بخش مالی زندگی شان هستند مضطرب جریان درآمدشان هستند تشویش دارند راجع به پرداخت هایی که باید انجام بدهند صورتحساب ها هزینه ها، اونی که پول کمتری داره هزینه های کمتری داره اما باز در واقع درآمدها و هزینه هاش جوری هستش که این تشویش برای او ایجاد میشه متقابل اونی که پول بیشتری داره هزینه های بیشتری هم دارد و باز اینها را که تناسب بگیریم مبینیم اونقدر هزینه برای خودش تراشیده که باز این تشویش و نگرانیِ جای خودش را در ذهن او باز می کند.
این مَثَل را ما در فارسی داریم که” هرکه بامش بیش برفش بیشتر” که مَثَل درستی هم نیست و مَثَل منفی هم هستش به شکل منفی به کار رفته اما به نوعی نشون میده که اگر ذهن ما در واقع اصلاحات در بخش مالی اش انجام نشده باشد هر چقدر که وسعت زندگی اش بیشتر می شود یا به نوعی درآمدش بیشتر میشه هزینه هایش را هم بیشتر می کند و این اضطراب او را کم نخواهد کرد چون برفرض فکر میکنه که الان مثلا من یک خانه ی کوچکی دارم یک ماشینی دارم و یک زندگی دارم خوب هزینه هام یک مقداری هستش و درآمدم هم متناسب با این ها هست و اگر من این درآمد را از دست بدهم این هزینه ها را از کجا می خواهم تامین بکنم.
فردا روزی یک آدم دیگری در واقع درآمد بیشتری دارد کسب و کاری برای خودش دارد درآمد خیلی خوبی دارد خانه اش بزرگتره ماشینش بزرگتره خَرج و بَرجش بیشتره اما باز هم اگر اتفاقی بیفتد درآمدش دچار قطعی بشه کم بشه مطالباتی که دارد را بهش ندهند قیمت دلار طوری بشه و قیمتها طوری بشه که در واقع نتونه از پس هزینه هاش بر بیاد این هم دچار مشکل خواهد شد. پس خیلی وقتها این نگرانی منوط به این نیستش یا منحصر به این نیستش که فرد چقدر درامد دارد چون اگر این درآمد زیاد شده باشد و متناسب با آن سواد مالی افزایش پیدا نکرده باشد و تدبیر مالی درستی انجام نشده باشد باز این نگرانی و اضطراب ادامه خواهد داشت باز این تشویش که آیا من از پس هزینه ها بر خواهم آمد یا نه ادامه خواهد داشت باز این حالت که فرد برای اینکه بخواهد هزینه هاش را تامین بکند ناچار هستش که صبح تا شب کار بکند و دغدغه داشته باشد باز اینها وجود خواهد داشت رفع نخواهد شد.
پس یک انگار و یک باور ریشهای باید اصلاح شود و آن که اصلاح شود متناسب با آن رفتارها هم اصلاح خواهد شد و نتیجه ی بیرونی تغییر خواهد کرد این هستش که داشتن سواد مالی داشتن تدبیر مالی فارغ از اینکه ما چقدر درآمد داریم سبک زندگی ما و سطح زندگی ما چطور هست این یک الزامه این یک باید هست و اگر این را نداشته باشیم و اگر این را در زندگی خودمان اجرا نکنیم یک جایی به احتمال فراوان خِرِ ما و یقه ی ما را خواهد گرفت و ما را زمین خواهد زد و برای همین هستش که این میثاق مهمی هست که ما باید با خودمان ببندیم و راهکارهای اجرایی برای این در پیش بگیریم تا این بتواند در زندگی ما عملاً پیاده بشود و نتیجه های خوبی را در زندگی ما ایجاد بکنه و موجب رشد و حرکت و پیشرفت ما بشه.
اما یک نگرانی خیلی ریشه ای تر دیگری وجود دارد که اگر این نگرانی ریشه ای برطرف نشود ما عملا همواره اسیر خواهیم ماند یک بند بسیار محکمی ذهن ما و وجود ما را نگه داشته که اگر ما این را باز نکنیم و به درستی باز نکنیم یک نگرانی عمقی و ریشهای همواره در وجود ما خواهد بود و این فارغ از اینکه ما به چه جایگاهی خواهیم رسید از لحاظ مالی این نگرانیِ همواره وجود خواهد داشت و حال ما را خراب خواهد کرد اذیتمان خواهد کرد آن زیر ما را در واقع ذهنمان را و روحمان را خراش خواهد داد.
این نگرانی عمقی و ریشه ای هستش از اینکه من اصلا هیچ رزق و روزی بهم نرسه اگر هیچ پولی نیاد من چه کار بکنم و خوب اگر نگاه بکنیم خودمان را و با خودمان خلوت بکنیم بنویسیم تفکراتمان را خواهیم دید که اغلب ما و شاید همهی ما این نگرانی ریشه ای را داریم یعنی احساس می کنیم که وضعیت به گونه ای هستش جهان به گونهای هستش که اگر من هیچ تلاشی نکنم هیچ کاری نکنم یا امکان هیچ کاری برای من وجود نداشته باشه نتونم کاری پیدا بکنم هیچ کاری به من ارجاع داده نشه این نگرانی ممکنه وجود داشته باشد اگر این اتفاق بیفته من چه کار بکنم من دیگر هیچ پولی نخواهم داشت در واقع هیچ غذایی نخواهم توانست بخرم لباسی نخواهم توانست بخرم هزینه هایم را نخواهم توانست پرداخت کنم و این من را نابود خواهد کرد یعنی تمام وجود انسانی خودمان را گره میزنیم به آن رقم پولی که در واقع قرار است در بیاوریم و میگوییم اگراین پول درنیاید من دیگر وجود نخواهم داشت نابود می شوم از بین می روم.
اما جهان چطوری کار میکنه و رزق و روزی به چه صورت به دست ما میرسه؟ ما گاهی فکر می کنیم که هر آنچه رزق و روزی قرار است که به ما برسد منوط به کاری و فعالیتی و تلاشی از طرف ماست در حالی که باید چشم هایمان را بشوییم جور دیگری ببینیم و آگاه شویم به یک سری حقایق جهان هستی و اینها حقایق جهان هستیه نه فلسفه نه استنباط حقیقت هایی مثل این آفتاب تابان در این جهان وجود دارد که ما اگر چشممان را به آنها باز بکنیم بسیاری از نگرانی های ریشه ای ما ریشه اش خشکانده می شود و ریشه ی نگرانی که خشکانده شود میوه های خوب امکان بروز و ظهور خواهد داشت یه جایی که ما بند هستیم به اون، این بند اگر باز بشود ما طبیعتاََ حرکت میکنیم دیگه زور نمی زنیم تقلا نمی کنیم.
یکی از این حقایق مسلم جهان هستی اینه که ما بدون روزی نخواهیم ماند روزی ما صد درصد و گارانتی تامین شده از سوی خداوند از سوی جهان هستی میرسه حالا در ادامه خواهیم گفت که رزق و روزی بر دو نوع هستش اما یه بخشی از این رزق و روزی گارانتی شده است تضمین شده است تعیین شده است و این به هر شکلی در هر حالتی هر جوری که باشد این به ما خواهد رسید.
یکی از نام های خداوند در انگلیسی Providence هست با P بزرگ از provide اومده به معنای فراهم کردن میشه مشّیت الهی به نوعی و آن مشّیت فراهم کننده ی رزق و روزی و برکت هست و من می خواهم در این فایل صوتی که بخشی از فایل های میثاق چهارم زندگی هست با عنوان تدبیر مالی زندگی دوتا داستان واقعی بگم که چطور این Providence چطور اون روزی دهنده ی اعظم در بدترین و سخت ترین حالت ها هم روزی را می رساند نمیگم با شنیدن دوتا داستان ذهنیت شما عوض خواهد شد نه چون ذهن ما سالها ده ها سال program شده برنامه ریزی شده با ذهنیت های نگرانی و اضطراب در زمینه ی پول، اما وقتشه الان بیدار بشویم یادمان بیاد میثاق اول؛ بیداری، آغاز بیداری یادمون بیاد که بیدار بشویم به یک سری حقایق جهان هستی به یک سری حقایق زندگی و یک حقیقت این هستش که روزی ما صد در صد و گارانتی تضمین شده است.
یک بخش روزی ما که در واقع ادامه ی حیات ما و حرکت ما منوط به رسیدن آن هست صد در صد گارانتی و تضمین شده است و نگران یکسری امور پایه ی زندگی که منوط به پول و رزق و روزی هست نباید باشیم وقتی به این آگاه میشویم و مصداق هایش را در زندگیمان پیدا بکنیم ببینیم چه جاهایی زندگی ما به یک تار موی رسید و این تارمو پاره نشد ببینیم که چطور سالها و سالها زندگی ما سپری شده و ما عموماَ محتاج پول به شکلی نشدیم که واقعا چهار ستون بدنمان به لرزه بیفتد و در واقع به نقطه ی باریک مرگ و زندگی برسیم.
اکثر ما حتی خداروشکر یک وعده ی غذایی را هم در واقع بدون نرسیدن غذا سر نکردیم طوری نبوده حتی محتاج یک لقمه ی نان بشویم طوری نبوده که خانه و سرپناه نداشته باشیم حتی این ها را هم از سر نگذراندیم و باز ذهن ما نگران هستش پس وقت اون هستش که این ذهنیت را عوض کنیم باز بکنیم چشم جانمان را وچشم ذهنمان را و چشم دلمان را به سوی یک حقیقت هایی به روی یک حقیقت هایی و اجازه بدهیم این حقیقت بر ما بتابه در نور این طبیعت آنقدر باشیم که جانمان شسته بشه و اون ذهنیت های قدیمی ذهنیت اضطراب نگرانی و تشویش اینها دیگه بره کنار از اونها دیگه رها بشیم اما این دو تا داستانی که میخوام خدمت شما دوستان عزیز بگم.
یکی از اونها مربوط هست به همین تابستان امسال تابستان ۹۷ و ماجرایی که خودم در واقع شاهدش بودم:
یک روزی بود خواهرم از سر کار به خانه اومد یکمی زودتر به خانه اومد و دیدیم که دست او جعبه ای هستش و جعبه متعلق به در واقع رستورانی بود نوشته و آرم رستوران بود و ما یک لحظه فکر کردیم که ایشون از بیرون غذا گرفته و آورده خونه اما دیدیم که در همون حینی که داشتیم این فکر را میکردیم دیدیم که جعبه در واقع بالا پائین داره میشه و صدایی از داخل اون داره میاد و ما پیش از اینکه بخواهیم سوال کنیم داستان چیه به قول معروف داخل این جعبه چی هست خواهرم گفتش که گربه براتون آوردم و ما در تعجب که این گربه از کجا اومد قراری به آمدن گربه در خانه ی ما نبود خوب ما خیلی علاقه مند به نگهداری حیوانات خانگی در فضای آپارتمان نیستیم چون هم حیوان اذیت میشه هم ما و بیشتر ترجیح میدیم مثلا ماهی داشته باشیم یا گل و گیاهی داشته باشیم اما به هر حال پرسیدیم که گربه از کجا اومده و داستان چه هست؟ و خواهرم گفتش که این گربه از صبح در حیاط شرکت اونها رها شده بود و مدام میو میو میکرده و گویا مادرش این را گم کرده یا این مادرش را گم کرده به هر ترتیبی این گربه بدون مادر و بدون یاور و پناه مونده بود و در فکر اینکه برای این گربه چکار بکنیم خواهرم میگه که خوب من این را میبرم خونمون تا یکی رو پیدا بکنم یکی از دوستام هستش که میدونم در واقع میتونه از گربه ها محافظت کنه از این گربه به هر حال محافظت بکنه این را میبرم تا به هر حال با اون دوست تماس بگیرم و بگم یه همچین اتفاقی افتاده تا بشه یک در واقع راه حلی برای این قضیه اندیشید.
اما ما گربه را دیدیم و به نظر میومد یک گربه ی چند روزه ای باشه شاید مثلا دو سه هفته اش بود این گربه؛ این گربه خودش را جمع کرده بود ترسان لرزان پریشان و با نگاهی غم آلود با نگاهی که توش احساسات ترس و نگرانی و بی پناهی موج میزد داشت ما را نگاه میکرد و ما فکر کردیم که این گربه را چکار کنیم کجا فعلا بگذاریمش، فکر کردیم اگر پشت بام این گربه را بگذاریم خوب آفتاب هستش اذیت میشه حیواناتی مثل کلاغ و اینها ممکنه اذیتش بکنند اگر در حیاط بگذاریم به همین شکل ممکنه گربه ی دیگری بیاد این را اذیت بکنه و یا حالا همسایگان می آیند بروند ببینند این گربه چیه به هرحال ناخواسته ممکنه اذیت و آزاری بهش برسه یکی از اتاق ها خالی بودش به دلیلی و گفتیم فعلا آنجا بگذاریم که نزدیک ما هم باشد و بتوانیم بهش سر بزنیم گربه را آن جا گذاشتیم یک بخشی از اتاق را در واقع یک گوشه اش را خاک ریختیم که این بتواند در واقع قضای حاجت را آنجا انجام بدهد چون گربه ها این مدلی در واقع قضای حاجت می کنند یک گوشهای باید یک خاکی چیزی باشه براشون توی درواقع کاسه کوچکی آب برای این گربه ریختیم گذاشتیم براش و همچنین شیر براش ریختیم داخل در واقع یک کاسه ی کوچکی و گذاشتیم که از این شیر و آب بخوره این گربه ظهر آمد به خانه ی ما همین حالت پریشان همین حالت ترس در چهره اش موج میزد کمی آب خورد کمی شیر خورد و یک گوشهای برای خودش کز کرده بود در اون اتاق هر از گاهی ما سر میزدیم کمی این گربه را در دست می گرفتیم نگاهش می کردیم ناز و نوازشی میکردیم ولی گربه خوب هنوز آن حالت ترس و عرض کنم به خدمت شما که نگرانی در وجودش بود می لرزید انگار اصلاً خیلی کوچک خودش را جمع کرده و معمولاً در یک گوشه اتاق برای خودش نشسته بود.
چند ساعتی که گذشت حالت گربه کم کم عوض شد انگار از سمت مرگ و از پشت دروازه ی مرگ داشت میومد به سمت زندگی انگار می خواست که از این دروازه عبور بکند آب را تمام کرد شیر را تمام کرد قضای حاجت کرده بود و کم کم انگار داشت با ما اُخت میگرفت داشت کم کم به حضور و وجود ما عادت می کرد احساس می کرد که نه این ها نمی خواهند به من آزاری برسانند این ها دوست من هستند مواظب من هستند و میخواهند کمک بکنند که من حالم بهتر بشود یک همچین تغییر حالتی در این گربه در واقع مشهود بود و کم کم به این حالت رسید که ما زمانی که درب را باز میکردیم مدیری که داره حرکت میکنه داره راه میره در اتاق جست و خیز می کند برای خودش و تا فردا عصری که این گربه صاحب دیگری پیدا کرد و دوست خواهرم که قرار بود از این نگهداری بکند گفتش که بله من این کار را انجام خواهم داد تا اون موقع واقعاً این گربه با آن حالت دیروزش اصلاً انگار دوتا موجود متفاوت بود.
لحظهای که آمد کوچک جمع شده پریشان لرزان و لحظه ای که میخواست بره انگار آب زیر پوستش رفته بود چشم هاش می درخشید یک جور خوشحال و خندان بود و میو میو کردنش هم فرق کرده بود با لحظهای که آمده بود و این رو خواهر دوستم برد پیش دامپزشک برد آن واکسن های لازم به این گربه زده شد برایش غذای مخصوص گربه خرید و به هرحال مواظبش بود و یکی دو باری که عکس این گربه برای ما فرستاده شد دیدیم که اصلا خدا رو شکر واقعاً وضعیتش خیلی خیلی بهتر شده از آن چیزی هم که ما در واقع در لحظه ی آخر دیده بودیم خیلی بهتر شده جست و خیز میکنه خوشحال و خندانه با گلوله های کاموا ور میره و خلاصه جان به وجود این گربه مجدد برگشته و داره زندگی اش را به خوبی و خوشی ادامه میدهد.
من همان عصری که رفته بودم بالای پشت بام بعد از اینکه این گربه رو در واقع تحویل دوست خواهرم دادیم و رفت به سلامت داشتم آسمان را نگاه می کردم آسمان آبی کمی ابر بود و پرتو خورشید در حالی که میخواست غروب کند نزدیک غروب بود از لای این ابرها پرتو پرتو زده بود بیرون مثل این نقاشی ها که خورشید را می کشیدیم و پرتوهای خورشید را از این به صورت در واقع نور افشان رسم می کردیم به همین شکل در آسمان مشاهده میشد و من آنجا به این فکر کردم به اینکه رحمت خداوند و رزق و روزی خداوند و حضور خداوند چطور ابر و باد و مه و خورشید را با هم پیوند داد و چطور چند آدم بزرگ را که کارهای دیگری داشتند در خدمت یک گربه در آورد تا این گربه روزیش بهش برسه سرپناه داشته باشه آب داشته باشه خوراک داشته باشه مهر و محبت بهش برسه و این گربه مجدد جان بگیرد که اگر اینها نبود این گربه ممکن بود بمیرد در گوشهی خیابان درون حیاط ممکن بود که جانش از دست بره.
و خداوند خدای provide کننده ی روزی خدای فراهم کننده ی روزی آن ذاتی که از او گاهی با عنوان رزّاق نام برده میشود و رزاق را میتوانیم به همان در واقع معادل انگلیسی Providence نام بنهیم آن پرتو مهرش مثل همان خورشید گسترانده است گسترده است گسترانده شده در تمام جهان هستی در تمام لحظات برای همه ی موجودات ساری و جاری هستش و او که چند تا آدم بزرگ را چند تا آدم عاقل و بالغ را به این وا می دارد که در خدمت بچه گربه ای باشند که این گربه جان بگیره آیا این خداوند از فرستادن روزی برای من و شما و از تامین روزی ما و از تامین رزق ما آیا او ناتوان هستش قطعا نیست پس اگر ما این فکرها را میکنیم این ناتوانی در ذهن ماست این تصور غلط از زندگی و از خداوند در ذهن ما هست.
ذهنیت غلط خودمان ذهنیت محدود خودمان را داریم به خداوند تسری میدهیم پس این محدودیتها این نگاه محدود بین را باید ازش فرا برویم و جور دیگری نگاه بکنیم این داستان در ذهن ما باشه و هر زمانی که نگران شدیم نگران اون اصل و اساس زندگی شدیم نگران این شدیم که آی خدایا رزق ما چی میشه روزی ما چی میشه گذران زندگی ما چطور خواهد شد یادمان بیاد که او از نیاز های یک بچه گربه هم غافل نیست و اویی که میتونه چند تا ادم گنده رو در خدمت یک گربه در بیاره یک بچه گربه در بیاره که این مجدد جان بگیره و ابش و خوراکش بهش برسه و سرپناهش بهش برسه این از تامین رزق و روزی ما قطعا ناتوان نیست قطعا ما رو تامین میکنه.
اما داستان دوم رو در کتاب خاطرات حاج سیّاح میخوندم حاج سیّاح فردی بوده در دوران قاجار زندگی میکرده و این یک زمانی در جوانی تصمیم میگیره به هر دلیلی بره دور دنیا بگرده از ایران بره بیرون وارد گرجستان و عرض کنم به خدمت شما ترکیه و شهر های دیگر میشه به اروپا میره و بعدا حتی به امریکا هم میره و به عنوان اولین ایرانی که تابعیت امریکایی رو پذیرفته در واقع در اسناد شهروندی امریکا نام حاج سیّاح هم ثبت شده اما داستان ما برمیگرده به زمانی که ایشون در گرجستان بوده اگراشتباه نکنم و پولش به انتها رسیده بوده و نیازمندِ اینکه یک لقمه نانی داشته باشه یک غذای گرمی داشته باشه و این هم در واقع جوری بوده که از تامینش ناتوان بوده یعنی حداقل پولی هم براش نمونده بوده که بخواد در واقع یک لقمه نانی یک قوتی برای خودش فراهم بکنه.
ایشون در این کتاب قشنگ شرح داده و میگه من اونجا دلم رو فقط بردم پیش خدا و نمیخواستم که رو بندازم پیش هیچ انسانی، و گفتم خدایا, یا حضرت وهّاب اگر که تو میخواهی جان من را نجات بده وگرنه من دست پیش هیچ انسانی دراز نخواهم کرد حالا این چیزی نیستش که ما بخواهیم توصیه بکنیم اما میخواهیم از این داستان نتیجه بگیریم و او چند روزی بدون خوراک و بدون در واقع لقمه نان صبح تا شبش رو سپری میکرده در یک اتاق کوچکی هیچ پولی براش نمونده بوده و دیگه عملا داشته جانش به انتها می رسیده داشته به نقطه ی مرگ می رسیده و گویا فکر میکنه که اصلا در حال حذرات مرگ هستش در حال در واقع جان دادن هست و اصلا مرده که در نهایت لحظه ای که این مو به انتها میرسه این بند بین زندگی و مرگ به باریک ترین نقطه اش میرسه و در نقطه ای بوده که این دیگر اصلا خودش را تسلیم مرگ کرده بوده که همسایه ای میاد به دلیلی به این جناب حاج سیّاح سر میزنه و اونجا میبینه که این در چه وضعیتی هست میره سوپی غذای گرمی براش میاره و از اونجا در واقع جریان زندگی این آدم عوض میشه و مرتب به اشکال مختلف پول بهش میرسه و خودش هم البته در واقع تلاش میکرده برای تامین درآمدهای خودش و خلاصه گفتم به اونجایی میرسه که اروپا رو هم میگرده تا اون زمان و حتی تا امریکا هم میره و به عنوان اولین ایرانی تبعه ی آمریکا نامش در واقع در اسناد شهروندی ایالات متحده هم به ثبت میرسه.
اما این آدم در یک لحظه ای محتاج لقمه نانی بوده که زندگیش زندگی فیزیکیش وابسته به رسیدن اون لقمه نان بوده و حتی برای این هم نمیره خودش درخواست بکنه یعنی قدمی هم نمیره برداره شبیه همان بچه گربه است، بچه گربه زبان که نداره نمیتونه درخواست بکنه نمیتونه پیش کسی بره گوشه ی حیاط افتاده و از ترسش از روی غریضه میومیو میکنه این آدم هم در گوشه ی اتاقش روی تخت افتاده لقمه نانی هم نداره در کشور غریبه هست زبان را هم درست نمیدونه و نمیخواد خودش نمیخواد که رو به کسی بیاندازه بره بیرون گدایی مثلا بکنه طلب لقمه نانی بکنه و حضرت وهّاب رازق اعظم رزّاق اعظم آن Providence آن که از نیاز هیچ کدوم از مخلوقاتش خودش در هیچ لحظه غافل نیست در لحظه ای که کار داره به سَکرات مرگ داره به لحظه ی مردن میرسه همسایه ای را میفرسته او میاد این را در این وضعیت میبینه و براش غذا میاره و به هر حال کمک میکنه که زندگیش از اون وضعیت در بیاد.
ما این دوتا داستان را در ذهنمون داشته باشیم و به یاد خودمون بیاریم هر زمان که ذهن ما داره نگرانی و اضطراب را وارد جان ما وارد وجود ما وارد فضای اندیشه ی ما میکنه یادمون بیاد که خداوند یک زمانی یک بچه گربه ای را از خطر مرگ حتمی نجات داد با بسیج کردن آدم هایی که بیان در خدمت این، و یک زمانی یک آدمی به نام حاج سیّاح را در یک اتاق کوچک دور افتاده ای در کشور غریب درعهد قاجار در زمانی که هیچ ارتباطاتی نبوده این آدم هیچ پولی نداشته در اون لحظه که هیچ دسترسی به هیچ تنابنده ی این عالم نداشته و نمیخواسته اصلا طلبی از هیچ جنبنده ای بکنه و فقط نگاهش به خالق بوده او آدمی رو در واقع به ذهنش القاء کرده که برو به هر دلیلی به این آدم سر بزن و او میاد میبینه که این نیازمنده در واقع رسیدن آب و خوراکی هست و این را در واقع تامین میکنه و زندگی این وارد مسیر و جریان دیگری میشه پس ما وقتی این را میبینیم دیگه نگران چی میخوایم باشیم؟
نگرانی چه جایگاهی میخواد داشته باشه؟ من خدمتتون عرض کردم اغلب ما شاید تمام مایی که داریم این فایل صوتی رو گوش یدیم هیچ کدوم به وضعیت اون بچه گربه یا وضعیت اون حاج سیّاح نرسیدیم شاید هرگز نشده که شبی سر بر بالین بگذاریم بدون اینکه خوراکی خورده باشیم نشده شبی بخواهیم بخوابیم و بالینی نداشته باشیم نشده شبی بخواهیم بخوابیم و سرپناهی نداشته باشیم اگر باران بوده در سرپناهی محافظت شدیم اگر گرسنمون بوده لقمه نانی بوده و فراتر از لقمه نان بوده اگر کارمان را از دست دادیم پولی بوده بهمون رسیده و اگر اون پوله در آستانه ی تمام شدن بوده یکهو کار دیگری رسیده یکهو فرج از جای دیگری رسیده گشایش از جای دیگری رسیده، یکی با ما تماس گرفته اصلا مدت ها بوده ندیدیمش تماس گرفته که آره من فلان موقعیت کاری را دارم فلان جا فلان دوستم فلان موقعیت را داره من شما رو پیشنهاد میخوام بکنم یا فکری به ذهنمون رسیده که فلان کار رو میتونیم انجام بدیم طلبی از کسی داشتیم که فکر میکردیم دیگه در واقع باید باهاش خداحافظی کنیم و اون آدم تماس گرفته و خواسته اون طلب ما رو پرداخت کنه.
یعنی به مصداق هاش در زندگی خودمون هم که نگاه بکنیم هر زمان که این رشته در واقع به تار مویی رسیده و ما فکر کردیم که آی خدایا الان دیگه تهش شد من دیگه اگر پولی نرسه گشایشی نشه من دیگه در واقع مرگ را در جلوی چشمان خودم خواهم دید و هیچ چیزی از ذهن انسانی من و از تدبیر من الان ازم ساخته نیست دیدیم که در زمان شدت فرج و در زمان شدت فشار و در واقع این حالتی که ذهن ما همه چیز را بسته میبینه گشایشی حاصل شده و باز زندگی روی خوشش رو به ما نشون داده مصداق هاش زیاد هست من خودم در زندگی خودم میگم شما هم حتما در زندگی خودتون دیدید و یکی از تمرین های میثاق ما این هستش که اینها را به یاد خودتون بیارید چه بهتر که بنویسید برای خودتون.
یکی دومورد حداقل از زمان هایی که به شدت سختی رسیدید و گشایش حاصل شده به جایی رسیدید که فکر کردید این تهش هست و دیگه هیچ کاری از دست شما ساخته نیست هیچ اتفاق مثبتی نمیتونه بیوفته اگر فلان چیز رو هم از دست بدید دیگه همه ی زندگی از دست رفته همه چیز به خاک سیاه نشسته و شما نابود خواهید شد به اون نقطه رسیدید و باز گشایش رو دیدید حداقل یکی دو مورد این شکلی در زندگی خودتون به یاد بیارید و این را یادداشت کنید و زمانی که یادداشت کردید نوشتید قشنگ بهش دل دادید این میثاق رو با خودتون ببندید این میثاق با خودتون و خداوند، که خداوند روزی دهندی ی من هست خداوند روزی من را تامین میکنه اگر قراره که من زنده باشم و همچنان به حیات خودم ادامه بدم پس رزق من خواهد رسید پس حداقل رزقی که نیازمند اون هستم برای ادامه ی زندگی اون به من خواهد رسید اون گارانتی شده است اون صد در صده اون تضمین شده است پس نگران این بخش من نباید باشم و وقتی این نگرانی را برداشتیم اون وقت میتنونیم حرکت کنیم اون وقت میتونیم بریم سراغ بخش های دیگه و ببینیم حالا ما چه کار میتونیم انجام بدیم؟ که در ادامه بیشتر به این قضیه هم خواهیم پرداخت.
اما دوستان رزق و روزی بر دو نوع هستش. در کلام حضرت امیرهم آمده که ما دو نوع رزق داریم یکیش روزی هستش که مشروط به تلاش و کوشش ماست یعنی اگر ما تلاشی نکنیم قدمی برنداریم اون رزق و روزی به ما نمیرسه قراره که به ما برسه اما شرطش اینه که ما تلاش کنیم کوشش بکنیم کاری انجام بدیم.
به قول مولانا در فیه ما فیه میگه: رفتن مرد به دکّان فقط یک عملیه که باعث میشه اون رزق و روزی فرو ریخته بشه نازل بشه این تلاش او موجب نمیشه که اون رزق و روزی بیاد موجبش خداوندِ باز ولی شرط کرده خداوند که اگر تو میخوای که این رزق و روزی بر تو فرو ریخته بشه و من این را برای تو در نظر گرفتم شرطش اینه که تو یک حرکتی بکنی تو از خانه ات بلند بشی به سمت محل کارت بری کسب و کاری راه بیاندازی فکر بکنی که من این کسب و کار رو چطور میتونم پُر رونق تَرش بکنم چطور میتونم بیشتر بفروشم چطور میتونم بهتر بفروشم چطور میتونم مشتریان بیشتری داشته باشم چطور میتونم کالا یا خدمتی عرضه بکنم که نیاز در واقع بخش بیشتری از مردم رو میتونه رفع بکنه چطور میتونم کاری بکنم که در واقع نیاز فعلی مردم رفع بشه و مردم بیان به خاطر اینکه این نیاز رو دارند از کالا یا خدمت من استفاده بکنند چطور میتونم اطلاع رسانی بیشتری نسبت به کسب و کارم داشته باشم چطور در محل کارم اگر برای دیگری کار میکنم میتونم مهارت هام رو بالاتر ببرم در واقع نقش موثر تری در این شرکت و سازمان داشته باشم و متناسب با اون درامد بیشتری داشته باشم.
پس این ها کارهایی هستش که ما میتونیم انجام بدیم و این رزق و روزی نازل شدنش و جریان یافتنش به سمت ما نیازمند حرکت از سمت و سوی ما هست و اگر این حرکت را نکنیم و در خانه بخوابیم و بگیم که خدایا تو روزی ما را بفرست این بخش رزق و روزی به سمت ما نمیرسه.
اما بخش دیگر رزق روزی همان گارانتی و تضمین شده اش هست یعنی شما مثل حاج سیّاح بری بخوابی روی تخت هیچ کاری هم نکنی هیچ قدمی هم برنداری اون بخش رزق و روزی به شما خواهد رسید. عموما اشتباهی که انجام میشه این هستش که یکهو فکر میکنیم که تمام رزق و روزی منوط به تلاش ما هست و ما باید تلاش بکنیم و اون تلاش ماست که رزق و روزی رو ایجاد میکنه و به سمت ما فرو میفرسته و اصلا نقش خداوند رو اینجا در نظر نمیگیریم یا امر جور دیگری بهمون مشتبه میشه و فکر میکنیم که خداوند همه جوره رزق و روزی ما رو باید تامین بکنه خونه رو هم خداوند باید بفرسته ماشین رو هم خداوند باید بفرسته نمیدونم درآمد خیلی خوب رو هم خداوند باید برای ما تامین بکنه و ما هیچ کاری نباید بکنیم برای خودمون بچرخیم، بگردیم، هیچ کاری که در واقع به جهت فرو فرستادن روزی هست انجام ندیم و انتظار داشته باشیم که در واقع درآمد ما تامین بشه انگار خداوند رو یک پدری بدونیم که قراره هی به ما پول تو جیبی بده، پول تو جیبی توپل هم قراره بده ما هیچ کاری نکینم برای خودمون بچرخیم.
اما پدر اگر پدر مهربانی هم باشه پول تو جیبی محدودی میده که این فرد در واقع دچار مشکل نشه در واقع دستش رو جلوی دیگری دراز نکنه اما اونقدری نمیده که این فرد در واقع نیازی به حرکت و کار کردن هم نداشته باشه، یک کار خیلی قشنگی که بیل گیتس انجام داد این بودش که گفت من به فرزندانم آنقدری میدهم که اینها مثلا بتوانند یک کسب و کاری برای خودشان شروع کنند این را بتوانند به جریان بیاندازند و این پول را بیشتر بکنند ولی آنقدری بهشون نمیدم که تا آخر عمر دیگر نیازمند کار نباشند.
چون اگر شما هیچ کاری انجام ندی هیچ توجهی نکنی که آقا من چه کار میتونم بکنم که پول را به سمت خودم جذب کنم جریان درآمدی داشته باشم بخشی از روند رشد شما متوقف می ماند. ما اینجا در این جهان به یک دلیلی آمدیم نیامدیم ما اینجا که فقط جریان پول برای ما تامین باشه و ما برای خودمان بچرخیم ما اگر درست نگاه کنیم در روند کار کردن هر نوع کاری باشد ما رشد می کنیم و اگر این کارها را ما انجام ندهیم رشد ما متوقف می ماند شما حتی در آن محل کاری که ممکنه ازش متنفر باشی و خدا خدا می کنی که زودتر ازش خلاص شی اگر به شکل دیگری نگاه بکنی میبینی که اینجا در واقع هم اکنون شما باید باشی و یک سری چیزها را از سر بگذرانی تا اینکه این مرحله از سر بگذره و اگر شما آزمون های این مرحله را از سر نگذرانی مطمئن باش که اینها را به یک شکل دیگری در جای دیگری تجربه خواهی کرد مجدد شرایطی شبیه این را در جای دیگری تجربه خواهی کرد حتی اگر بری کسب و کار خودت رو راه بیندازی اگر این مرحله را ازش عبور نکرده باشی این مرحله را تکرار خواهی کرد صد در صد و تضمین شده چون ما برای روند رشد خودمان باید یک سری چیزها را طی بکنیم از یک سری از مراحل باید عبور بکنیم.
و اگر ما از کار گریزان باشیم و مدام اه و اوه بکنیم که چرا مثلاً فرض کنید که برای این که من پولی داشته باشم و زندگیم بچرخه باید کار کنم اگر این ذهنیت را داشته باشیم در واقع جلوی رشد خودمان را گرفتیم رشد خودمان را متوقف کردیم اما باز داستان اینه که ما درگیر آن کارهم نشویم تماماََ آن کار هم نشویم بدونیم که این کار به یک دلیلی هستش روزی را خداوند میفرسته مسبب الاسباب خداوندِ اما به خاطر آن مهری که بر ما دارد و به خاطر دلیلی که ما را به این جا آورده و به خاطر حکمت هایی که ما به بسیاری از آنها هرگز آگاه نخواهیم شد ما را در وضعیت هایی قرار میده که ما رشد بکنیم.
شما یک دانه ی میوه را اگر که در زمین بکاری خوب این در خاک بدبویی هستش کِرم و همه چیز هم دورو برش هست کود بد بو هم در واقع در اطرافش می ریزند اما همه ی اینها در واقع اسبابی هست وسیله ای هستش که این رشد بکنه درخت بشه و میوه بده میوههای آبدار و شیرین بده از هسته به میوه تبدیل بشه و هستهی افسانه ی شخصی ما و رسالت شخصی ما، در ما به ودیعه نهاده شده خداوند این را در ما گذاشته اما این برای اینکه بالفعل بشه میوه بشه و میوه بده و کام ما و دیگران را شیرین کنه این نیازمند از سر گذراندن مراحلی است.
اگر ما این مراحل را طی نکنیم که بسیاری از آنها در جریان داد و ستدهای مالی شکل میگیره اگر اینها را ما طی نکنیم خوب دانه ی ما میوه نمیشه هسته ی ما میوه نمیشه؛ ما میوه نمیدهیم افسانه شخصی ما محقق نمیشود رویای ما محقق نمی شود.
باز به یاد بیاوریم داستان آن پیرمرد بلورفروش را در کتاب کیمیاگر که در دوره ی در جستجوی افسانه شخصی راجع بهش صحبت کردیم این کار خودش را یک نکبت میدانست تلاشی دیگر نمی کرد در حد همان بود که فقط اون رزق و روزی صد در صدی اش برسه اونی که نیازمند تلاش و کوشش او نیست حالا البته باز یک کوششی می کرد ولی اون رزق و روزی که خداوند برای او در نظر گرفته بود و آن را مشروط کرده بود به تلاش او خلاقیت او, و کوشش او؛ اون در آن جهت گامی بر نمی داشت اما دیدیم زمانی که سانتیاگو آمد به نزد بلورفروش و ۴ تا ایده را در واقع رو کرد و گفت ما این ایدهها را میتونیم اجرا بکنیم و اون پیرمرد هم اجازه داد که ایده ها اجرا بشه جریان برکت و جریان پول به شکلی که آن پیرمرد اصلا تصورش را نمیکرد دوباره در آن مغازه برقرار شد آن مغازه رکود شده بود ساکن شده بود درآمدش از یک حدّی دیگر بیشتر نمی شد و او به آن درآمد راضی شده بود و فکر نمی کرد که دیگه میتونه این جا رونق ایجاد کند اما ذهن باز سانتیاگو ذهن نشانه بین سانتیاگو ذهن سانتیاگو که تا یک حدی به دلش آنجا وصل شده بود و در واقع داشت کمکم آگاه می شد که یک کارگردانی پشت همه این داستان ها هست چهار تا ایده به ذهنش رسید عمل کرد آن ایدهها را اجرا کرد و جریان پول آمد.
خوب پس نتیجه میگیریم که این پولِ بود این رزقِ بود وجود داشت اما برای اینکه جاری بشه برای اینکه نازل بشه برای اینکه فرو فرستاده بشه و برای اینکه به دست آن پیرمرد بلورفروش برسد مشروط بود به اینکه این یک کاری انجام بده و تا زمانی که اون این کارها را انجام نمی داد ذهنیتش منفی بود و به رکود فکر میکرد و ساکن شده بود این نازل نمی شد این روزی نمی آمد این پول نمی آمد این جریان درآمد برقرار نمی شد پس ما اگر در زندگی خودمان به یک رکود مالی رسیدیم کسب و کارمان دچار رکود شد دچار سکون شد مدام داریم به رکود و ایستایی فکر می کنیم و نمی توانیم در واقع نوری ببینیم نمیتوانیم حتی تصور کنیم که در این شرایط مگه میشه رونق داشته باشه کسب و کار، مردم که پول نمیدن فلان شده بیسارشده تحریم شدیم ترامپ شده فلان شده این داستان ها پیش اومده اگر به اینها داریم فکر میکنیم خوب همین ها اتفاق می افتد.
ولی روزی یک جایی هست؛ هستش از عالم بالا برای ما خواسته شده فراوان هم خواسته شده نامحدود هم خواسته شده ولی این را مشروط کردن به تلاش ما آن چیزهایی که به دل و ذهن ما میوفته آن الهاماتی که به ما میشه آن ایده هایی که میاد آن نشانه هایی که به ما نشان داده میشه داره میگه آقا این کار را انجام بده این مسیر را برو این را اجرا بکن, ببین حرکت کن روزی هم میاد اما ما این را فراموش کردیم این بخش را فراموش کردیم و نشستیم روی زمین و میگیم خدایا چیکار کنیم؟ بشینی روی زمین و بگی خدایا چیکار کنیم آن بخش روزی اندک تو که نیازمند گذران زندگی ات هست بهت میرسه نگران اون نباش تو نشستی زمین نگران آن هم هستی؛ نگران آن نباش این نگرانی را رها کن ذهنت را از این بندها رها کن و بگو اون که میرسه در بدترین حالت اصلاً هیچ کاری از دست من بر نیاد رزق و روزی من که میرسه حالا که این میرسه من چیکار بکنم که اون بخشی اش که مشروط به تلاش من هست و موجب رونق زندگی من و دیگران می شود من چه کار بکنم که اون سرازیر بشه اون جریان پیدا بکنه.
و زمانی که اینجوری فکر بکنیم تلاش میکنیم حرکت میکنیم ایده ای به ذهنمان برسد شروع میکنیم به دنبال کردن آن ایده به اجرایی کردن آن ایده فکر می کنیم و زمانی که ما اجرا میکنیم زمانی که حرکت می کنیم این شروع میکنه به جریان پیدا کردن پس رزق و روزی که صرفاً هم پول نیست بر دو نوعه: یک بخش اش اینه که تضمین شده است صد در صده شما هیچ تلاش کوشش و حرکتی هم نکنید بهت میرسه و این تضمین و گارانتیه این نگرانی را از این سمت و سو بردار.
یک بخش دیگه اش مشروط و منوط به تلاش و کوشش شماست؛ هست آماده ی جاری شدنه اما شما باید حرکت بکنید شما باید به سمتش برید تا آن هم به سمتت بیاد و اگر ما این دوتا بخش را آگاه بهش باشیم و هر کدام را در جایگاه خودش ببینیم و نظرمان به مسبب الاسباب باشد بدون که در هر دو حالت اوست که می دهد اما یک جا را گفته من تضمین می کنم تو هیچ کاری هم نکنی آن را بهت میدهم یک جای دیگر گفته که تو باید حرکت بکنی تا این را بهت بدهم اگر این را بدانیم و قشنگ حلّاجی کنیم در ذهن خودمان دیگه ایستا نخواهیم بود حرکت میکنیم نگران هم نخواهیم بود و آن وقت می بینیم که اصلا زندگی مالی ما چه تغییرات مثبتی می کند چه فرصت هایی را می بینیم که نمی دیدیم چه پولهایی داره به سمت ما میاد که اصلا تصورش را نمی کردیم.
پس دوستان عزیز ما تا اینجا راجع به دو نوع رزق و روزی صحبت کردیم و دیدیم که یک قسم روزی ربطی به تلاش و کوشش ما ندارد و تضمین و تعیین شده است و ما هیچ کاری هم نکنیم این به ما خواهد رسید و این چیزی هست که اگر بهش آگاه بشویم واقعاً آگاه بشویم در وجود ما نهادینه بشه دل دادن به این موضوع نگرانیهای مالی و ما رفع خواهد شد نگرانیهایی که در واقع جلوی حرکت ما را میگیرد اینها رفع خواهد شد حل و فصل خواهد شد.
و یک بخش دیگر روزی منوط و مشروط به تلاش و کوشش ما هست و این چیزی هست که ما با ایده پردازی و با حرکت کردن با در واقع روی مهارتهای خودمان سرمایه گذاری کردن فرصت ها را دیدن و برای آن اقدام کردن این را میتوانیم به سمت خودمان بکشانیم و درهر دو حالت خداست که روزی دهنده است نه ما.
این را کجا می توانیم خیلی دقیق تر و قشنگتر ببینیم؟ خداوند می فرماید: من به هر کس که بخواهم هر چقدرم که بخواهم روزی میدهم و گاه میفرماید که از جایی که حتی فکرش را هم نمی کردند مِن حیثُ لا یَحتَسب روزی میدهم و گاهی شما میبینید که مثلا تلاشهایی انجام می دهید یا دیگران را می بینید که تلاشهایی انجام میدادند و منطق، منطق کسب و کارو بازار و اینها میگفته که این تلاش ها به پول و به نتیجه خواهد رسید و آنها به نتیجه نمیرسد این چی داره به ما میگه؟ داره میگه خداست که روزی دهنده است مسبب الاسباب اوست اینها اسبابه این که من ایده پردازی کنم اینکه فرصت ها را ببینم کسب و کاری راه بیندازم تیمی تشکیل بدهم مدیریت داشته باشه رهبری داشته باشه حسابدار داشته باشه برم سهم بازار را بگیرم و.. اینها همه در واقع اسبابه و اگر مسبب الاسباب نخواهد اسباب نتیجه نمیده.
و گاهی وقتها اسباب ممکنه که به این شکل مهیا نباشند ولی مسبب الاسباب میخواهد و هر چقدر که دلش بخواهد میدهد حالا راجع به مشیت الهی اینجا نمیخواهم خیلی توی این فایل راجع به این قضیه خیلی عمیق بشوم برویم توی بطن قضیه ولی اشاره ی گذرایی می خواهم بکنم به این داستان مشیت الهی را بعضی از دوستان بعضی از استادان صرفاً ترجمه اش کردند به قوانین الهی که اگر شما این قوانین را اجرا بکنید و همراستا با این قوانین باشید مثلا پول برکت و اینها به زندگیت وارد میشه حالا بیشتر هم خوب بحث پول هستش دیگه یعنی ما وجه مادی برکت و رزق را می بینیم که پول هست رزق خوب معنای گسترده تری دارد اما به هر حال میگویند مشیت الهی و اینکه خداوند مشّیت اش بر این قرار گرفته که روزی بدهد رزق بدهد هر چقدر که دلش بخواهد بدهد “ما یَشاء” بدهد هر چقدر که او بخواهد این ما یشاء الهی مشیت الهی یعنی قانون های الهی و عرض کنم به خدمت شما که اگر ما این قانون ها را در بیابیم و با آنها هم راستا بشویم وآنها را اجرا را بکنیم پس آنقدر که ما دلمان بخواهد پول دربیاوریم.
اما من میخواهم نگاهمان را به سمت و سوی دیگری ببرم درسته که قانون های الهی وجود دارد قانون های در واقع لایزال وجود دارد قانون های اصلی و بنیادی وجود دارد در این جهان برای پول درآوردن اما خداوند که خالق این قانون ها هست محدود به این قانون ها که نیست یعنی اگر ما بگوییم خداوند قانون هایی برای پول درآوردن آفریده و خلق کرده و وضع کرده و جز به شکل آن قانون ها جور دیگری عمل نمی کند یعنی خدا را محدود کردیم خدا که نامحدوده، خدا که unlimited هست، خدا که limitless هست، برای خدا که هیچ محدودیتی نمیشه متصّور بود و نا محدودیت او قابل تصور نیست پس این چی میشه که مشیت الهی را و خواست الهی را صرفاً ببریم در قالب چند تا قانون اما باز معنایش این نیستش که مشیت الهی یک چیز دل بخواهی مثل انسانیه.
ما در واقع گاهی وقتها خدا را به عنوان یک انسان حالا غول پیکر میبینیمش نَعوذُ بالله و فکر می کنیم که تمام احساسات انسانی و تمام بوالهوسی های انسانی بر او هم قابل اطلاقه مثلاً خدا را سلطانی تصور می کنیم که یکدفعه به یکی همیانی مثلا زر میده و دیگری را میگه ببرید زندانش کنید گردنش را بزنید خدا این طوری که نیستش و اگر حکمت های الهی را ما نمیتوانیم درک بکنیم و مثلاً میبینیم من یک کاری شروع کردم فلان آدم هم یک کاری را شروع کرد دوستم هم یک کاری را شروع کرد و هر دو تا به یک شکل و عرض کنم به خدمت شما به یک صورت پیش رفتیم اما او زندگیش پر از رونق مالی شده و من به در بسته خوردم این را در واقع نمی توانیم تسری بدهیم به این که خدا بوالهوسانه داره رفتار میکنه.
و معنای این هستش که حکمت های عمیق تری وجود دارد گاهی وقتا خداوند کمک می کند اجازه می دهد که آن اسباب در واقع نتیجه بدهند نتیجه ی مّدنظر را بدهند و خیلی فراتر از آن چیزی که اسباب میتواند نتیجه بدهند رزق و روزی و پول سرازیر می کنه به سمت زندگی یک فرد گاهی وقتها موجب میشود که اسباب نتیجه ندهند تلاش ها را بی نتیجه می گذارد و در همه ی اینها حکمتیه و ما نباید تصور بکنیم آن زمانی که کسب و کار ما و زندگی ما رونق داره من این کار را انجام دادم و نقش خدا را آنجا در واقع در نظر نگیریم و یادمان برود که اوست روزی دهنده اوست مسبب الاسباب و اگر او نخواهد هیچکدام از این تلاشها نتیجه نمیدهد و زمانی هم که تلاش های ما نتیجه نمیدهد نباید تلخ بشویم و فکر کنیم که خدا مثلاً نَعوذُبالله با من دشمنی داره مشکل شخصی داره و نمیخواد که من موفق بشم.
در همه ی حالات در همه ی لحظات در همه ی مراحل ما نگاهمان باید به سمت بالا باشد به سمت مسبب الاسباب اما به قول جناب پیرحیاتی سهم انسانی خودمان را در هر حال ما باید بپردازیم اینکه من بروم مهارت های خودم را ارتقا بدم روی مهارتها و دانش خودم سرمایه گذاری بکنم دنبال کار بگردم کسب و کاری ایجاد بکنم همه ی اینها یعنی سهم انسانی یعنی پرداخت سهم انسانی.
یعنی همان کارهایی که فرو ریختن روزی اون بخشی اش که مشروط به تلاش ما هست یعنی انجام دادن همه ی آن کارها من سهم انسانی خودم را باید پرداخت کنم تمام و کمال هم پرداخت بکنم ما عموماَ این سهم انسانی را هم تمام و کمال پرداخت نمیکنیم و باز طلبکاریم اما زمانی که این سهم انسانی را کامل و تمام پرداخت کردم او هر چقدر که بخواهد میدهد و چون رزق و روزی صرفاً منحصر به پول نیست آدمی که اینجوری نگاه میکنه صرفاً به چاق و چله شدن حساب بانکی فکر نمیکنه یا به اون نگاه نمیکنه رزق را در روابط هم میبینه در حال خوش هم میبینه در ذهن باز هم میبینه در دوستان خوب هم میبینه در محل زندگی خوب هم میبینه در همه چیز رزق را میبینه در فرزند خوب درهمسر خوب اینها رزقه این ها برکته ما نباید صرفاً زوم بکنیم روی در واقع حساب بانکی ببینیم چقدر توپل شده حالا ریالی اش کم شده سراغ دلاری اش برویم اینا همه سهم انسانی هستش باید پرداخت کنیم و خوب هم هست که دنبالش برویم اما زوم و محدود به اینها نباید باشیم رزق را در معنای وسیعش ببینیم و سهم انسانی خودمان را پرداخت کنیم آن وقت هرچه که برسد خیر است هر چه که پیش بیاید خیر است.
یک نکته ی مهم دیگر در زمینه رزق و روزی و در زمینه درآمد مالی و تدبیر مالی زندگی اینه که ما عموماً درگیر عددها هستیم درگیر سقف های عددی هستیم به درآمد که فکر می کنیم به یک سقفی فکر می کنیم به در واقع رونق کسب و کار که فکر می کنیم به سقفی فکر میکنیم عموما درگیر عدد ها هستیم من مثلا چند تا مشتری دارم این چقدر میتونه برای من ایجاد بکنه من چند تا فالوور دارم و از اینها چقدر میتونم پول در بیارم اینجایی که مثلاً دارم براش کار می کنم چقدر نهایتاً میتونه بده اینها همه اش برای ما سقف ایجاد میکنه و این سقف هایی که ایجاد میشه بخاطر این هستش که ذهن ما شرطی شده به محدودیت پول و ما در دنیای عددها گیر کردیم.
مولانا میفرماید “چون که صد آید نود هم پیش ماست” ما مدام به اون نود فکر می کنیم به صد فکر بکنیم نگاهمان به صد باشد تمام سّد ها شکسته می شود صد اول عدد ۱۰۰ و سّد دوم سّدی که در واقع جلوی رود ساخته میشه ما به صد که فکر بکنیم تمام سد های ما شکسته میشود و این صد عددی که اگر آید نود هم پیش ماست یعنی مدد الهی این داستان عدد و مدد را در واقع جناب پیرحیاتی یک بار که صحبت میکردیم خیلی قشنگ تشریح کردند و من ایده ی این را از همان صحبتی که با جناب پیرحیاتی داشتیم گرفتم.
ما اگر نگاهمان به مدد الهی باشد از عدد ها فراتر می رویم و آن وقت چشممان باز می شود سانتیاگو زمانی که رفت برای پیرمرد بلورفروش کار بکند نگاهش به مدد الهی بود برای همین فرصت ها را دید برای همین اقدام کرد اگر مثل پیرمرد درگیر عددها بود حتی فرصت ها را هم میدید میگفت اینکه برای ما آورده ای ندارد این که مثلاَ ما بیاییم توی استکان های بلور چای بدهیم این که اصلا معنایی نداره مردم نمی آیند که بخرند حالا دو نفر هم خریدند این چه اتفاقی میوفته؟
ولی زمانی که به مدد الهی شما دل میدهی و نگاه می کنی این کار را انجام میدهیم و اتفاقا رونق پیدا میکند اتفاقا می آیند بیشتر می شود و نه تنها بخش مالی بلکه بخشهای دیگر هم بیشتر میشود و این میشه مدد الهی و زمانی که ما به مدد الهی دل میدهیم و فکر میکنیم از همه محدودیتها میرویم فراتر فراوانی را واقعاً درک میکنیم فراوانی کائنات فراوانی زندگی را واقعاً درک میکنیم متوجهش می شویم میبینیمش.
هر وقت، من پیشنهاد می کنم این تمرین را انجام بدهید هر وقت که درگیر عددها شدید ذهنتان به سمت محدودیتها رفت برین توی اینترنت توی گوگل سرچ کنید تصاویر کهکشان ها از نگاه تلسکوپ هابل حالا فارسی یا انگلیسی( انگلیسی اش بهتره) و تصاویری که میاد را نگاه بکنید دوربین دید عمیق هابل را ببینید که چه تصاویری از کیهان از عالم از کائنات گرفته و چطور در یک فریم عکس شما صدها و صدها کهکشان را می بینید خیلی هاشون هم آشکار سازی نشده به خاطر نور ضعیفی که دارند هر کدام حاوی صدها میلیارد ستاره و ببینید که این یعنی چه؟ آیا یک همچین جهانی میتونه جهان محدودی باشه؟ آیا آن وقت محدودیت هایی که ذهن ما برای ما میتراشه خنده دار نیست؟
و این نگاه کردن چه کار میکنه؟ ذهن ما را باز میکنه ما قرار نیستش که مثلا یک چک بزاریم جلویمان مثلاً چکی به مبلغ صد میلیارد دلار مثل این جنگولک بازی های راز که صد میلیارد دلار چک بکش بذار جلوی چشمت هی نگاه بکن و از این به فراوانی برس و فلان نه چون اون باز محدود عدد شدی محدوده صد میلیارد دلار شدی و فقط فراوانی را داری در بخش پولیش می بینی به شکل پول داری میبینی اون ذهنت رو باز محدود میکنه میره تو کانال محدودیت نگاه بکن به نامحدودیت و فراوانی حقیقی و واقعی جهان هستی آن وقت ذهنت باز میشه شاید میخواد به تو هزار میلیارد دلار بده شاید میخواد یه ملیون دلار بده کمتر بیشتر هر چیزی.. او صلاح میدونه چقدر بده و تو فقط سهم انسانی خودت را باید پرداخت کنی.
بیایم درگیر نشیم در دنیای عددها؛ عدد ها را برای یک جای دیگر استفاده بکنیم که خواهم گفت عددها را بسپاریم به در واقع جلساتی که داریم به حسابدارمان و به آن بخش گردش مالی زندگیمون اونجا بهش آگاه باشیم اما زمانی که میخواهیم فکر بکنیم به اینکه آقا من چقدر میتونم درآمد داشته باشم اونجا به هیچ محدودیت و به هیچ عددی فکر نکنیم ذهن را باز بگذاریم به صد فکر کنیم و بگذاریم سد های ذهنی بشکنه به مدد الهی فکر بکنیم و درگیر و زندانی عددها نباشیم و نشویم آن وقته که ایده ها سرازیر میشه و ما حرکت میکنیم می شویم تمام، حرکت,میشویم جاری شدن و اینه که در نهایت زندگی ما را به شکل مثبت تغییر خواهد داد و گرنه هی چک بکش صد میلیارد دلاری بکش هرعددی.. بذار جلوت به اون هم برسی خوشحال نمیشی چون خوشحالی را متوجه نشدی چون معنای گسترده تر رزق و روزی را متوجه نشدی چون باز ذهنت رفته توی چارچوب عددها یک مکعب گذاشتی جلوی چشمت و داری از اون به جهان نگاه می کنی برش دار می بینی که جهان خیلی ابعاد دیگری هم دارد پس چون که صد آید نود هم پیش ماست به مدد الهی فکر بکنیم و به مدد الهی دل بدهیم که مدد الهی به مدد ما و یاری ما خواهد آمد و آنچه که خیر و برکت هستش و آنچه که او میخواهد و خیر و برکت واقعی هستش در زندگی ما ساری و جاری خواهد کرد به شرط اینکه ما حاضر باشیم سهم انسانی خودمان را پرداخت بکنیم.
اما در ادامه ی صحبت قبلی راجع به عدد و مدد می خواهم به بحث هوش مالی و هشیاری مالی گریزی هم بزنم هوش مالی یعنی اینکه شما در دنیای عددها هوشیار باشی هوشمند باشی بدونی با عددها چطور باید کار بکنی این میشه داستان هوش مالی و خوب لازمه یکی از مهارت هایی هستش که ما باید در خودمان ایجاد کنیم اگر نداریم و اگر داریم پرورشش بدهیم و دنبال فرصت های پولساز باشیم بدونیم پول هایی که به دست می آوریم را چطور باید سرمایه گذاری کنیم که هم در کار خیر خرج بشود هم برای تولید پول بیشتر و چطور این را به جریان بیاندازیم؟
بحث هوش مالی بحث خیلی مهمی هم هست مخصوصاً در آثار رابرت کیوساکی میتونید این را دنبال بکنید کتاب هوش مالی ایشان داره و من توصیه می کنم که این کتاب را مطالعه کنید اما بحث هشیاری مالی یک چیزی فراتر از هوش مالیه باز نسبتشان شبیه عدد و مدد هستش هشیاری مالی یعنی اینکه بدانم که آقا خداوند هستش که رزّاقه خداوند وهّابه خداوند هستش که روزی دهنده است خداوند هستش که از همه ی نیازهای من آگاهه و نیازهای من را برآورده نشده باقی نمی گذارد این میشه هشیاری مالی یعنی من هوشیارم یعنی بیدارم. یعنی حتی اگر که قیمت ها چند برابر می شود حتی اگر ارزش پول پایین میاد این ممکنه که در بخش هوش مالی نیازمند تغییراتی باشه نیازمند یک سری در واقع تدابیری باشه که بخش مالی زندگی بتونه روان تر سپری بشه یکسری خرج ها را کمتر کردن از یک سری هزینه ها زدن نحوه سرمایه گذاری ها را عوض کردن فرصت های کاری را در واقع به شکل دیگری نگاه کردن اینها میشه هوش مالی یکسری فرصتها الان دیگه جواب نمیدهند فرصت های دیگری هستند که جواب میدهند.
اما هشیاری مالی یعنی نگاه از بالا به همین قضیه یعنی بدونیم در هر شرایطی پول هست در هر شرایطی من میتوانم خدمت بکنم در هر شرایطی من میتوانم روی خودم سرمایه گذاری کنم در هر شرایطی من می توانم کاری بکنم که نیاز مردم برآورده بشه و آنها به من پول بدهند در هر شرایطی مسبب الاسباب هست حتی تمامی اسباب هم که نباشند مسبب الاسباب هست و این میشه هشیاری مالی بیداری مالی ما بیدار میشیم هوشیار میشیم آگاه میشیم میریم از بالا به همه ی در واقع وقایع نگاه می کنیم همه ی مناسبات را از بالا نگاه میکنیم اگر راهی بسته میشه ما دیگه بسته نمیشیم میدونیم که راه های بسیار دیگری وجود داره میدونیم که کار هر چقدر هم که سخت بشه رزّاق اعظم هست خداوند هست و روزی ما را می دهد و تا زمانی که ما داریم تلاش میکنیم بیشتر هم می دهد این باز کمک میکند که آن نگرانی های ما رفع و رجوع بشود در هوش مالی بودن صرفاً در هوش مالی بودن میشه در گیر و دار دنیای عددها بودن باز هم در گیر و دار عدد ها هستیم و در هوش مالی بودن خیلی این انگاره را در ما ایجاد می کند که همش از هوش خود ما هست تصور ما به این سمت و سو میره که آره من همه ی اینها را انجام دادم در حالی که هشیاری مالی متوجه هستش که این هوش مالی هم از اوست، اوست که میدهد اوست که راه را باز میکند اوست که ایده میدهد اوست که ارتباطات کانکشن ها را برقرار می کند آدمهای درست را در کنار هم قرار میدهد آشنایی هایی که موجب رونق کسب و کار میشود برقرار می کند آموزش هایی که موجب رونق کسب و کار میشه را او به سمت و سوی ما می فرستد این میشه هشیاری مالی. و در هشیاری مالی شما مهم نیستش که الان در چه وضعیت مالی در واقع حساب بانکی و جیبتون هستید در حرکتین جاری اید ساری اید.
و این جا میشه اون داستان هرم مازلو که می گویند که اگر کف هرم فرد باشد درگیر نیازهای اساسی اش باشد به راس هرم نمیتواند فکر بکند بله از دید هوش مالی به همین صورت ممکنه باشه و کسی که در کف هرم باشد ممکنه به بالای هرم نتونه اصلا فکر بکنه نگاه نتونه بکنه ولی هشیاری مالی یعنی اینکه شما حتی اگر در کف هرم هم هستید الان اما نگاهت به بالاست و راس هرم نه رأس آن هرمی است که در واقع بازهی به خودت بخواهی فکر بکنی راس هرَمِت عالم بالاست نگاه به عالم بالا داری حتی اگر در پایین قرار گرفتی باز داری به بالا نگاه میکنی و اون نگاه داره بالا هستش که شما راه به بالا میکشه دستی هست که از بالا میاد و شما را میکشونه بالا.
و این جوریه که حتی میانبر از دید دیگران زده میشه دیگرانی که صرفاً واقعیات را می بینند و حقیقت ها را نمی بینند و در دنیای عددها و هوش مالی و محاسبات ریاضی و اینها درگیر هستند نمیتوانند متوجه بشوند که چه اتفاقی داره میفته نگاه که به سمت عالم بالا باشه او راه ها را باز میکنه و راه های او همیشه میانبره؛
موسی با قومش که می خواست از رود نیل عبور بکنه هوش انسانی حالا اینجا بخواهیم هوش مالی در واقع نسبت بزنیم این می شد که حداقلش اینه که باید یک پل ساخته بشه خوب ساختن پل چقدر دردسر داره چقدر امکانات میخواد یا اینکه باید میرفتند در واقع بالای نیل جایی که نیل سرچشمه میگیره دور میزدند و بعد می رفتند اونور که در هر دو حالت سپاهیان فرعون اینها را تار و مار می کردند.
اگر نگاه ما صرفا به هوش مالی و هوش خودمان و مناسبات عددی و این دنیایی باشد سپاهیان فرعون که لشکر افکار منفی و شرایط بیرونی هستش و خبرهای منفی رسانهها ما را تارومار می کند شک نکنید اما هشیاری مالی یعنی اینکه راه میانبر وجود دارد و در جایی که راه نیست خدا راه میگشاید و راه او همیشه میانبره همیشه سریع ترین راهه از دل نیل راه باز میکنه از دل تاریکی ها راه باز میکنه از دل کوه راه باز میکنه از دل شرایط سخت راه باز میکنه پس در عین اینکه برای مناسبات دنیایی توجه دارید هوش مالی به عدد ها حتی آن مناسبات هرم مازلو اما درگیر اینها نیستیم از جنس اینها نیستیم خودمان را محدود به این ها نمی دانیم.
اگر کف هرم نشستیم نمیشینیم اونجا بگیم که چون من کف هرمم و آبراهام مازلو روانشناس یک هرمی تعریف کرده و گفته اگر کف هرم باشی به راس هرم دسترسی نداری پس من هم به راس هرم دسترسی ندارم اگر نگاهت به عالم بالا باشه یکجا به خودت میگی بی جا کرده آبراهام مازلو همچین حرفی زده اینو در این دوره و در مناسباتی که با همدیگر داریم میگیم نه اینکه بخواهیم آن تلاش ها را و آن یافته ها را در واقع بهش بی توجه باشیم برای اینکه ذهن خودمان را از محدودیت ها فراتر ببریم باید با ذهن خودمان اینگونه صحبت بکنیم که مازلو بیجا کرده که همچین چیزی گفته عالم بالا همیشه هست تو چه کف هرم باشی چه رأس هرم عالم بالا هست و همواره نیاز به عالم بالا داری
“تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه”
چه ته چاه باشی مثل یوسف چه مثل سلیمان باشی در هر دو حالت مفتاح راه تو و کلید گشاینده ی راه تو او هست دستت را به او بده و او تو را از ته چاه هم میکشه بالا او تو را از دل سخت ترین شرایط هم میکشه بالا.
در مقدمه دفتر اول مثنوی هستش که میخونیم فردی کُرد عامی بود «کُرد به معنای فرد عامی آنجا به کار برده میشود» و صبح که بیدار شده بود عرب فاضلی شده بود «عرب به معنای دانا» یعنی از نادانی به دانایی رسیده بود این گونه خدا میانبر میزنه اینگونه مِن حیثُ لایَحتسِب روزی می دهد.
پس ما در هر لحظه مکلفیم به اینکه کار انسانی خودمان را انجام بدهیم سهم انسانی خودمان را پرداخت کنیم اما بسپارمش به دست خدا او هرچه بدهد خیره، و خیری که او می دهد از بزرگترین تصورات ما هم فراتره چون ما فقط به آن چک و صد میلیارد دلار فکر می کنیم محدودیت ذهن ما اینه اما او فراتر از همه ی اینها میده چیزی که او بدهد یک پکیج کاملی که خوشی مطلق در آن هست نه صرفاً یک حساب بانکی چاق و چله یا یک با چند تا صفر جلوش چیزی که یک پکیج کامله یک خوشحالی تمام عیاره خوشحالی مطلق و حقیقیه به شرط اینکه ما آماده و حاضر باشیم و سهم انسانی خودمان را پرداخت بکنیم.
و اما فایل آخر این مبحث در عین توجه به تمامی اون نکاتی که در فایل های قبلی گفتم و دل دادن به اونها، انجام تمرین هایی که گفته شد کمک میکنه که ما از عدد ها فرا برویم و به مدد الهی دل بدهیم اون رو ببینیم و اون رو اجازه بدیم که ساری و جاری بشه در ذهنمون و از سقف عدد ها و محدودیت ها فرا برویم اما تدبیر مالی زندگی نیازمند اگاه بودن هستش به جریان پول در زندگیمون چرخه ی پول در زندگیمون یا به قول این در واقع آموزش های مالی کشفلوی زندگیمون چه حالا در کسب و کار هستیم چه در زندگی شخصی خودمون.
یعنی اینکه بدونیم پول از چه جاهایی داره میاد به چه مقادیری داره میاد چه جاهایی داره میره به چه مقادیری و به این چرخه آگاه باشیم و تنظیم کنیم زندگیمون رو اگر الان درآمد محدودتری داریم یکسری خرج ها را باید بذاریم کنار از یکسری هزینه ها باید صرفه نظر کنیم و اگر محدودیت درآمد داریم در واقع شیری هستش که خیلی به قول معروف جریان آب فراوانی از اون نمیاد بریم سراغ شیر های دیگر بریم دنبال جریان درآمد های دیگر به جریان درآمد ها اضافه بکنیم یک شیری هستش که به اندازه ی شیر سماور داره آب میده و این آب باریکه زندگی ما رو کمک نمیکنه که درست بچرخه بریم حداقل چهار تا سماور بگیریم که اینها کنار همدیگر یک جریان آبی یک جریان درآمدی ایجاد بکنه که کمک بکنه به چرخش چرخ مالی زندگی ما، چرخ مالی زندگی ما را بهتر بگرداند و این نیازمند اینه که ابتدا آگاه بشیم؛ آگاه بشیم به این جریان درآمد به این چرخه ی درآمد و چرخه ی مخارج, چرخه ی پول در واقع در زندگیمون و بهترین کارش اینه که ما بنویسیم یادداشت بکنیم هم میتونیم در دفتری این کار را انجام بدیم هم در موبایل میتونیم انجام بدیم هم اپلیکیشن هایی هستش که میشه این کار را انجام داد میشه در کامپیوتر روی فایل اِکسل این کار را انجام داد یا برنامه های دیگر ولی چیزی باشه که هم باهاش راحتیم وهم اینکه هر مخارجی رو میتونیم توش بنویسیم یعنی به سرعت بنویسیم نه اینکه تنبل بشیم یادمون بره یه روز انجام بدیم چهار روز انجام ندیم.
از همین امروز که شما این فایل را گوش میکنید و این کار را انجام بدید نتیجه ای که از این کار میگیرید شما رو شگفت زده خواهد کرد یعنی صرف آگاه شدن به چرخه ی پول در زندگیتون، اصلا یک تغییراتی در زندگیتون ایجاد میکنه که الان نمیتونید تصّور بکنید از همین الان هر مقدار پولی از هرجایی که وارد میشه به حساب بانکی شما به زندگی شما این را یادداشت میکنید مثلا صد هزار تومن بابت این کار گرفتم، صد هزار تومن درآمد ۱۰۰,۰۰۰+، بیست هزار تومن فلان جا یه چیز را خریدم ۲۰,۰۰۰- این هزینه و همه ی این ها را مینویسید و این نوشتن رو سعی میکنید که دسته بندی کنید این درآمدها از کجا داره میادش این هزینه ها در چه بخش هایی داره صرف میشه خورد و خوراکه آموزشه هدیه هستش کار خیره لوازم خونه هست اینها را تمام یادداشت میکنید.
و یک مدت که این کار را انجام بدید و این دسته بندی ها را انجام بدید متوجه میشید ازکجاها بیشتر دارید درآمد ایجاد میکنید کجاها دارید بیشتر هزینه میکنید آیا این جایی که دارید درآمد ازش ایجاد میکنید راه بهتری هستش که درآمد بیشتر و بهتری بشه ایجاد کرد؟ آیا این هزینه هایی که داره ایجاد میشه در جای درستی داره هزینه میشه؟ آیا یه جایی هزینه های اضافی صرف نمیشه؟ نمیشه صرفه جویی کرد نمیشه کمتر کرد؟ و این نگاه به چرخه ی پول فضیلتیه که زندگی رو با برکت میکنه.
یعنی تصور نباید بکنید که اگر که مثلاَ ما میلیارد دلاری پول داشتیم دیگه هر جوری دلمون بخواد خرج میکنیم این یک تصّور کودکانه است و ما تا زمانی که کودکانه فکر میکنیم نمیتونیم بزرگ بشیم و تا زمانی که بزرگ نشیم نمیتونیم زندگی رو درک بکنیم و فضایل رو در خودمون پرورش بدیم.
استیو جابز در کتاب زندگینامه اش اومده زمانی که میخواستن ماشین لباس شویی بخرن این آدم که مشکل مالی که نداشته ولی دور میز در آشپزخانه می نشستند با همه ی خانواده اعضای خانواده همسر فرزندان گزینه ها را پیش رو میگذاشتند ما کدوم ماشین لباس شویی رو بخریم بهتره؟ این برق کمتری مصرف میکنه این آب کمتری مصرف میکنه این با محیط زیست سازگار تره پس صرفا نمیرفتند گرون ترین ماشین لباس شویی رو بخرند یا برند فلان رو بخرند چون برند فلانه، بررسی میکردند چه گزینه ای برای شرایط و زندگی ما مطلوب تره و اون رو میخریدند.
پس اگر ما این حالت رو در خودمون ایجاد بکنیم ببینیم درآمدهامون رو ببینیم هزینه هامون رو و این رو بهینه بکنیم این خودش قدمی هستش قدم مهمی هست هم در راستای هشیاری مالی و هم در راستای هوش مالی و این ما رو صدها قدم از افراد معمول جامعه جلو می اندازه تا زمانی که این را انجام ندید و پیگیرانه و با دقت انجام ندید متوجه اثرگذاریش نخواهید شد و زمانی که این را انجام میدید فکر بکنید گاهی وقتها آدم به خودش میخواد گزارش بده تنبلی اش میاد فکر بکنید این گزارش رو دارید میگیرید برای شرکتتون شما حسابدار شرکتی هستید و مدیر شما از شما خواسته تمام هزینه ها و درآمد ها رو یادداشت بکنید اگر اینجوری فکر بکنید اونوقت کالایی دارید میخرید هزینه ای دارید می کنید یادتون میاد باید به یک مدیری گزارش بدید اونجا این آگاهی میاد وسط.
آیا این هزینه ی درستی هست دارم انجام میدم؟ فردا میخوام گزارش بدم آیا مدیر من را توبیخ نمیکنه؟ با توجه به جریان درآمدی که داشتیم هزینه ی درستی نبود این آگاهی خودش کمک میکنه که جریان پول و پروسه ی پول در زندگی شما خیلی روان تر برقرار بشه از هزینه های اضافی جلوگیری بشه و چشم شما رو ببره و ذهن شما رو ببره به سمت جریان درآمد های بیشتر و بهتر و بهینه تر برید به سمت پروسه های پول ساز و پروژه های پول ساز.
اگر به این موضوع در واقع بیشتر میخواید دل بدید و علاقه مند هستید پیشنهاد میکنم که سمینار مسیر رسیدن از افسانه ی شخصی به پول رو که با جناب پیرحیاتی این رو اجرا کردیم سال گذشته و به عنوان یک محصول الان موجود هست این را تهیه بنید و از آموزش های اون استفاده بکنید.
به هر روی در میثاق چهارم ما راجع به تدبیر مالی زندگی صحبت کردیم از اینکه پول چه نقش مهمی امروزه در زندگی ما داره و بی توجهی به اون چقدر میتونه ما رو دچار در واقع مشکل و تقّلا بکنه و گفتیم خیلی مهمه که ما ذهنمون رو از عدد رها بکنیم بریم به سمت مدد؛ مددالهی بدونیم اوست که میدهد اوست که رزق و روزی میدهد و رزق صرفا پول نیست پول بخشی از رزق هست و بخشی از این رزق و روزی تضمین شده هست ما هیچ کاری هم نکنیم به ما خواهد رسید و بخش بزرگترش بخشِ شاید مهمترش مشروط و منوط به تلاش ماست به کوشش ماست که این میشه سهم انسانی ما و ما موظف هستیم که سهم انسانی خودمون رو تمام و کمال پرداخت بکنیم و زمانی که این کار را انجام بدیم هر چه که به سمت و سوی ما میادش خیره، خیر و برکت هستش و اونجا فارغ از اینکه چه عددی داره میاد حساب بانکی ما چقدر توش پول هست زندگی ما در تمامی عرصه ها زندگی غنی تری میشود این غنی تر شدن زندگی غنی تر شدن روابطه، غنی تر شدن ارتباط با خودمون غنی تر شدن ارتباط با جهان هستیِ، غنی تر شدن ارتباط با خداست و عمیق تر شدن و حال خوشی پیدا کردنه حال خوش تری پیدا کردنه.
که این را انسان هایی که صرفا درگیرعددها هستند هیچ وقت نمیتونن تجربه اش بکنند چون دنیای عددها دنیای تکّسره، دنیای وحدت نیست تا زمانی که ما دردنیای عددها سِیر میکنیم ذهن ما تکّه تکّه و پریشانه از دنیای عددها که میایم بیرون به دنیای مدد که میرسیم، ما مددها نداریم ما یک مدد داریم و زمانی که وارد دنیای مدد بشویم وارد ساحت مدد بشویم وارد دنیای وحدت شدیم وارد دنیای یک شدیم که “یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هُو” ذهن ما از تمام پریشانی ها از تمام گسست ها از تمام اضطراب ها و نگرانی ها و تشویش ها که مال دنیای تکّثر هست مال دنیای عدد ها هست رها میشه.
برای اینکه اینها را قشنگ بتونیم در زندگی خودمون پیاده بکنیم حتما نیازمند آموزش ها در زمینه ی مالی هستیم که کتاب هوش مالی رو به شما معرفی کردم سمینار مسیر رسیدن از افسانه ی شخصی به پول رو همچنین و کار مهم نوشتن درآمدها و مخارج حتی یک کرایه تاکسی را هم که دارید میدید هزار تومن هزار و پونصد تومنه این را هم یادداشت کنید و درآوردن الگوهای درآمد ها و مخارج و اون وقت تصمیم گرفتن که چه کاری میتونید انجام بدید که این چرخه به شکل بهتری بگردد و موجب برکت بیشتربشود.
خیلی متشکّرم از شما دوستان عزیز که به این مجموعه فایل ها در دوره ی چهل میثاق زندگی گوش کردید حال دلتون همیشه خوب، علی اکبر قزوینی هستم.
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
بعد از شنیدن/خواندن این مطلب چه کار کنم؟
به آموزشهای جلسه پنجم دوره غیرحضوری ۴۰ میثاق زندگی مراجعه کنید (اینجا را کلیک کنید.)
عنوان جلسه پنجم: توجه به نشانهها
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
درباره علی اکبر قزوینی
نویسنده و مدرس و کوچ زندگی است. وی در آموزشهای خود جدیدترین یافتههای روز را با تجربیات شخصی و فرهنگ غنی ایران ترکیب میکند که حاصل آن نوشتههایی خواندنی و تحولی عمیق در شاگردان وی است. علیاکبر قزوینی چند سالی ساکن کانادا بوده و اقامت آن کشور را دارد. وی هماکنون در ایران زندگی میکند.
نوشته های بیشتر از علی اکبر قزوینی
دیدگاهتان را بنویسید
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید