میثاق دوم: خودت را دوست بدار! (محتوای دوره غیرحضوری ۴۰ میثاق زندگی، جلسه ۲)
توجه: این مطلب آموزشی، بخشی از دوره غیرحضوری ۴۰ میثاق زندگی است.
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
میثاق دوم: خودت را دوست بدار!
ارائهشده توسط علیاکبر قزوینی
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
فایلهای صوتی زیر را گوش کنید:
بخش اول:
بخش دوم:
بخش سوم:
بخش چهارم:
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
متن پیادهشدهٔ فایلهای بالا:
سلام شما دوستان عزیز، همسفران در دوره ی چهل میثاق زندگی.
علیاکبر قزوینی هستم و در این سری از فایل ها با میثاق دوم یعنی خودت را دوست بدار همراه شما عزیزان هستم، این فایل ها را دارم در جایی ضبط می کنم ابتدا قصدم بر این نبود که فایل ها را اینجا ضبط کنم منتها دیروز یک تجربه ی خیلی خوبی اینجا داشتم تجربه ای که قبلا به انحاء دیگر اینجا داشتم منتها دیروز یک تجربه به نوعی تکمیل کننده ی آنها یا به شکلی متفاوت بود یا میتوانم بگویم یک تجربه ی خیلی غنی تر بود.
اینجا را فقط نشانه هایش را میتوانم به شما بگویم جای جغرافیایی آن مهم نیست نشانهها مهّمه و یک زمانی شاید در مورد این نشانه ها و ارتباطش با موضوعی دیگر بیشتر به شما دوستان بگم و شاید خود شما عزیزان این نشانه ها را زودتر از آن در جایی دیگر که باز به نوعی به من مرتبط هست خودتون پیدا بکنید منتها تجربه ی خیلی خوب و عالی که دیروز اینجا داشتم نزدیک غروب آفتاب در حالی که پرتوهای طلایی خورشید، خورشیدی که می رفت غروب کند پشت کوه ها به شکل موّرب داشت می تابید و برگ های زرد پاییزی اینجا در زمین مسطّح ریخته بودند و مثل سکه های طلا مثل قطعات طلا قطعات زرین داشتند می درخشیدند و سگی بود از این حوالی از حوضچهای آب خورد و آرام نشست سگی حنایی و قهوه ای رنگ و اینجا جایی بود که در یک تجربه ی محض در تجربهای صرف از بودن و یگانگی با طبیعت اطراف خود من خودم را ملاقات کردم خودم را دیدار کردم و این دیدار با خود و این ملاقات با خود و هفت بار گردش به دور خود طواف به دور خود، خودی که آن خود حقیقی در واقع وصل به خداست و از جنس خداست خیلی آغازگر خوبی هست برای این میثاق دوم ما یعنی خودت را دوست بدار.
شما عزیزان مخصوصاً شما دوستانی که در دوره در جستجوی افسانه شخصی هم همراه ما بودید همراه من و جناب مربی محمود پیرحیاتی با این نشانه ها و با این هم زمانی ها و با این اتفاق هایی که در ظاهر اتفاق اند اما اتفاق نیستند اتصال و ارتعاش هستند به قول دوست خوبم محمود پیرحیاتی و به نوعی تنظیم شدند توسط آن رهبر ارکست جهان هستی، آن دستی که همه چیز را هدایت می کند با این نوع هم زمانی ها آشنا هستید و این دستی که الان این شکل در واقع رویدادها را ترتیب داد تا در آن فضای خاص در آن هوای لطیف و در آن آفتاب گرم و درخشان و طلایی رنگ این دیدار حاصل بشه و میثاق دوم ما از اینجا آغاز بشه قطعا اتفاقی نیست و نشانه هایی دارد که نیاز دارد ما در مورد آنها تاّمل بکنیم و از تاّمل در خصوص این نشانه ها و رویدادها این هم زمانی ها آنچه که از سوی عالم بالا به ما میرسه هستش که ما به بینشهای عمیق تری خواهیم رسید و دوستان عزیز الان اینجا جای شما خالی در اطراف من اینجا تعدادی اسب هم هستند که مشغول چریدن هستند گه گاه جست و خیز می کنند سه تاشون بالای تپهای کوتاه دوتاشون آن سو تر دشت و سه تای دیگر نزدیک حوضچه ی آب و یکیشون کره اسب قهوه ای رنگی هستش که اینجا جست و خیز می کند و خیلی شادمانه و جای همه ی شما عزیزان خالی هر چند که میدونم خالی نیست و زمانی که شما دارید این فایل را گوش می کنید در هر جایی که باشید در هر موقعیت جغرافیایی و حالی که باشید دل که به این فایل بدهید در اینجا خواهید بود در اینجا حضور خواهید داشت و آنچه را که من دارم میبینم شما هم خواهید دید آنچه را که من تجربه میکنم و حس می کنم شما هم تجربه می کنید و حس می کنید.
اما چرا میثاق دوّم را از چهل میثاق زندگی گذاشتیم خودت را دوست بدار و چرا انقدر دوست داشتن خود مهم هست و اهمیت دارد چرا باید یکی از میثاق های زندگی ما میثاق های چهل گانه ما از چلّه ی میثاق های ما باید دوست داشتن خود باشد؟
دوستان عزیز اگر که شما توجه بکنید و به زندگی خودتان و دیگران نگاه بکنید و تاّملی داشته باشید حتماً شما هم تایید خواهید کرد که ما عموماً خودمان را دوست نداریم عموماَ خودمان را دوست نداریم قربانی دیگران هستیم و جلاد خویش.
دیگران ما را آزار ممکنه بدهند اذیت بکنند و ما این برداشت را داشته باشیم و احساس کنیم که قربانی دیگرانیم اما به خودمان که می رسیم با خودمان که تنها میشویم با خودمان که خلوت می کنیم آن وقت می شویم جلاد خودمان تازیانه ای از درون خودمان در میآوریم و شروع میکنیم خودمان را شلاق زدن خودمان را زخمی کردن خودمان را آزار دادن خود آزاری داریم و نشانه های این اذیت و آزار خود چیه؟ نشانه های این شلاق ها چیه؟
خودمان را دچار عدم کفایت می بینیم احساس می کنیم که به اندازه کافی خوب نیستیم به اندازه کافی کامیاب و موفق نیستیم به اندازه کافی زرنگ نیستیم ثروتمند نیستیم تناسب اندام نداریم خوشحال نیستیم این ها را با خودمان عموما نوشخوار می کنیم و مقایسه میکنیم خودمان را با دیگران هم با ایده آل های ذهنی خودمان که گاهی وقتها بیش از حد پرفکت و کامل هست به شکل وسواس گونه ای کامل هست آن تصویر ایده آل و بدتر از آن زمانیه که خودمان را مقایسه میکنیم با دیگران دیدی دیگری چقدر توی این قضیه موفق تر بود، ماشین فلانی را دیدی، گوشی فلانی را دیدی، زن فلانی شوهر فلانی را دیدی، بچههای فلانی را دیدی، می بینی فلانی چه جوری پولش از پارو بالا میره، دیدی فلانی سفر دور اروپا رفت و ما تا شابدالعظیم هم نمی توانیم برویم در حالی که خود ما ممکنه که مورد مقایسه باشیم محل مقایسه باشیم توسط دیگران یعنی به قول آن شاعر عزیز ما:
“بسا کسا که به روزِ تو آرزومند است”
یعنی در حالی که منِ نوعی دارم خودم را با ده ها صدها هزاران آدم دیگر مقایسه میکنم و این مقایسه این روزها خیلی شدیدتر شده گستردهتر شده به واسطه گسترش شبکه های اجتماعی یعنی اگر تا دیروز تا چند سال گذشته تا یک دهه ی گذشته من خودم را با دوستانم با همکارانم افراد فامیل پسر عمو دختر عمو امثالهم مقایسه می کردم الان با هزاران آدم در شبکههای اجتماعی که بسیاری از آنها را اصلا نمیشناسم و هرگز شاید در زندگی آنها را ملاقات نکنم دارم مقایسه می کنم عکس های این افراد را در اینستاگرام دارم بالا و پایین می کنیم در شبکه های مختلف اجتماعی میبینیم و هسته درون خودمان و آنچه که خودمان هستیم را با پوسته ی آنها پوسته ای که شاید خیلی هم در واقع ریشه ای نداشته باشد داریم مقایسه میکنیم و خوب این مقایسه حال ما را بد میکند با خودمان بد می شویم به خودمان توهین میکنیم به خودمان دشنام می دهیم میگیم ببین عرضه نداشتی ببین نتونستی فلانی تونست تو نتونستی و این صدای ذهنی ما خاموش نمیشه مدام در حال ور ور کردن هست مدام در حال وزوز کردن هست.
یک علت این که ما نمیتوانیم سکوت کنیم نمی توانیم با خودمان تنها باشیم یک لحظه که تنها میشویم وحشت تمام وجودمان را در بر میگیرد و می خواهیم خودمان را به یک کاری به یک مشغله ای مشغول بکنیم علتش اینه که وقتی با خودمان تنها میشویم بیشتر این صدای وزوز ذهنی را می شنویم متوجه می شویم که این لحظه ای ساکت نیست متوجه می شویم که هی داره به ما نهیب میزنه هی داره نیش زبان به ما میزنه حتی نیش زبان هایی که گاهی از دیگران شنیدیم حتی ممکن ریشه در سالهای بسیار دور ما سالهای کودکی ما یک معلم یک زمانی یک حرفی زده یک دوستی در مدرسه چیزی گفته توجه که بکنیم خیلی از آنها را داریم مجدد با زبان خودمان در ذهن خودمان تکرار میکنیم ذهن ما داره اینها را به ما میگه.
دوستان عزیز اینجا می خوام به یک تفکیک خیلی بزرگی برسیم و به این دل بدهیم تاّمل بکنیم درباره اش که ذهن ما ذهن حرّاف ما که این کلمات را داره به ما میگه داره ما را دچار عدم کفایت میبینه ما را بی عرضه میبینه ما را شلاق میزنه این ما نیستیم این خود حقیقی من نیست این صدای ذهن منه که داره این ها را به من میگه، گویی که یک نفر درست شبیه به من عین من در من هست و او داره خطاب به من این صحبتها را میکنه برای اینکه بهتر بتوانیم مجسمش بکنیم فکر کنید که یک نفر درست عین خود شما کپی شما بغل دست شما نشسته و داره این حرفها را او به شما میزنه باربعد که این صدای ذهنی را شنیدید این تجسم را داشته باشید و سعی کنید ۲۴ ساعت با این خودی که صدای ذهن شما هست به شکل تجسم یافته زندگی بکنید خواهید دید از صبح که بیدار می شوید او همراه شما هست و داره صحبت میکنه یک لحظه فکش از جنبیدن باز نمی ایسته صبح دارید اجابت مزاج میکنید همراه شما هست دوش میگیرید همراه شما هست دست ورو میشورید مسواک میزنید حتی ممکنه خلوتی بکنید همراه شما هست صبحانه میخورید همراه شما هست همراه شما بیرون میاد سوار ماشین مترو اتوبوس تاکسی میشه در خیابان با شما قدم میزنه در محل کار همراه شما هست در حالی که با همکاری دارید صحبت میکنید ارباب رجوعی دارید با کارفرما دارید صحبت میکنید مشغول کاری هستید می نویسید گزارشی می نویسید متنی می نویسید با کامپیوتر دارید کار می کنید گشتی در تلگرام و شبکه های اجتماعی میزنید و باز برمیگردید خونه با همسرتون در حال صحبت هستید با دوستی تلفنی صحبت میکنید شب نشینی می روید و هر کاری که می کنید تا در نهایت که وارد رختخواب می شوید و می خواهید بخوابید او همچنان همراه شما هست همراه شما و در کنار شما هست و مدام داره صحبت میکنه مدام داره نظر میده این کار را بکن این کار را نکن به فلانی این حرف را بزن این حرف را نزن این حرفی که فلانی زد بهم بر خورد یک حال بدی در من پیدا شد اِاِاِ دیدی فلانی رو چجوری کسب و کارش گرفته داره پول در میاره تو این همه دویدی به جایی نرسیدی فلانی را دیدی که ازدواج کرد چه زنی گرفت چه شوهری گرفت من هنوز موندم یالقوز موندم ترشیده شدم و این کلمات معمولاً طعنه گونه هستند دقیقا به همین اشکالی که من نمونه هایی اش را خدمت شما گفتم بار احساسی منفی داره حال شما را بد میکنه و فکر کنید این صدای ذهنی که مدام ۲۴ ساعته داره با ما صحبت میکنه چقدر حال ما را داره بد میکنه حال ما را داره به هم میزنه.
چهار تا از این کلمه ها را الان که داریم می شنویم وقتی ربطش میدیم به اون بار احساسی که دارند و به خیلی چیزهایی که ما قبلا در زندگی شنیدیم و ازشون رها نشدیم حال ما را داره بد میکنه و فکر کنید که اینها را ما نا آگاهانه اتوماتیک وار مثل صدای ضبط شده ای که صرفاَ ضبط شده هم نیست یعنی هوشمنده و در لحظه داره واکنش نشون میده داریم مدام و مرتب می شنویم و فکر کنید که اینها چقدر میتونه حال ما رو بد بکنه چقدر میتونه باعث بشه ما از خودمون بدمون بیاد و چون اون صدای ذهنی رو ما معادل خودمون گرفتیم آن خود یا آن سلف را معادل این صدای ذهنی گرفتیم خودمون رو دوست نداریم، خودمون رو دوست نداریم و بسیاری از مشکلات در زندگی ما بسیاری از نرسیدن ها ناکامی ها تلخی ها و رنج هایی که میکشیم و معنا هایی که در زندگی پیدا نمی کنیم و بی معنایی هایی که دچارش میشویم ملال و افسردگی هایی که دچارش می شویم ناشی از اینه که ما خودمان را دوست نداریم ناشی از اینه که با خودمون بدیم ناشی از اینه که بزرگترین دشمن خودمان هستیم ناشی از اینه که حالمون از خودمون به هم میخوره.
در این میثاق دوم میخواهیم دوباره دست آشتی به سوی خودمان دراز بکنیم خودِ حقیقی مان را از چهره اش زنگار کنار بزنیم از پرده درش بیاوریم از حجاب بیرونش بیاریم مجدد ببینمش در نور طلایی و گرم خورشید،خورشید درون خودمان و دوباره باهاش آشتی بکنیم و زمانی که ما این میثاق را انجام بدهیم اتفاق های بسیار درخشانی در زندگی ما خواهد افتاد این میثاقیه که هر روز باید تازه بشه مرتب باید تازه بشه و تمام میثاق هایی که ما در این چهل میثاق خدمت شما خواهیم گفت میثاق هاییه که ما مرتب باید با آنها زندگی بکنیم نه اینکه یک بار بشنویم و آنها را لب تاقچه ی عادت از یادمان ببریم میثاق هایی هست میثاق هایی برای زندگی کردن برای هر لحظه زندگی کردن برای از جنس آنها شدن و آنها از جنس ما شدن میثاق هایی که ما را در زندگی جاری میکنه به جریان میندازه و می شویم خودمان تجسم آن میثاق ها و شما دوستان عزیز به شرط اینکه دل بدهید به این کلمات بارها و بارها این ها را گوش بدهید بخوانید درهم اندیشی ها، آتشنشینی ها شرکت بکنید و پس از اینکه دوره ی ما تمام شد کاروان ما به مقصدش رسید همچنان این میثاق ها را با تمرین هایی که خواهیم گفت با آن اشکالی که به شما خواهیم گفت مرور بکنید و مرتب آن ها را در زندگیتان پیاده بکنید این ها به شدن شما تبدیل خواهد شد اینها در واقع سبک زندگی شما سبک بودن شما خواهد شد.
دوستان جای شما خالی همچنان در این دشت هستم و ۵ اسب و یک کره اسب در حال چریدن هستند و نمیدونم از این صحبت هایی که من می کنم اینها چیزی متوجه می شوند یا نمی شوند اما فکر می کنم که قطعا متوجه میشوند چون میگه که:
” ما سمیعیم و بصیریم وهشیم با شما نامحرمان ما خامشیم”
ما نامحرم که میشویم و مهمترین جلوی نامحرم شدن، نامحرم شدن با خود است نامحرم که میشویم حجاب میوفته بین ما و جهان هستی بین ما و زندگی میگه:
” تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز”
حجابی افتاده بین ما و ما بین ما و خود ما و زمانی که این حجاب میفته ما اسب را نمی توانیم درک کنیم بین خودم و خودم حجاب افتاده خودم را نمی توانم بفهمم خودم را نمی توانم درک کنم دیگه من چطور اونوقت می توانم اسب را درک کنم چطور می توانم یک ارتباط از جنسی دیگر با این موجود بگیرم که تجلی از زندگیه تجلی از برکت و آسمانه مخلوق آن خالق اعظم هست و به این زیبایی داره اینجا میچره.
اگر که من گیر ذهنیات خودم باشم درگیر این باشم که دلار چه شد ترامپ چه شد تحریم ها چه شد همه ی این چیزهایی که کم و بیش با اشکال مختلف باهاش درگیر هستیم دیگه نمیتونم با زندگی ارتباط برقرار کنم برگ های زرد و قرمز و نارنجی پاییز را نمی بینم بر زمینی از خاک که قدم میزنم اصلا در آن زمین نیستم من در جای دیگری هستم متوجه ش نیستم میگه بر گوش و چشم شما ما مهر نهادیم این مُهر را که خداوند نمیزنه خداوند که با ما دشمنی نداره “ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود” و ما به او محتاج هستیم و او به ما مشتاق هست هر لحظه هستش و به بهانه های مختلف او داره پا پیش می گذارد نه ما او، او داره پیش قدم میشه نه ما؛ میگه:
“صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی”
ما هستیم که کور و کر شدیم مائیم که نمی بینیم مائیم که گوش جانمان و چشم جانمان بسته شده قلبمان بسته شده به روی عالم بالا؛ عالم بالا که هر لحظه هست اصلا هستی یعنی عالم بالا مائیم که در نیستی هستیم مائیم که نیست شدیم مائیم که زندگی را متوجه نمی شویم مائیم که این جهش و پرش ودویدن این کره اسب را نمی بینیم در جلوی چشم ما داره اتفاق میفته و نمی بینیم هزاران مثل این داره اتفاق میفته هر روز اینها جلوههای برکت آسمانه جلوه های برکت عالم بالا که هر لحظه و هر آن هست چون این هستی هستیه یعنی بودن در لحظه، لحظه ی جاودانی اکنون گذشته و آینده ای وجود نداره هرلحظه هست هستی یعنی هستی، هستی یعنی این که باشی تو باشی او که هست و ما که نیستیم ما که در حجاب قرار میگیریم همه چیز بد میشه همه چیز از پس پرده ی ضخیم و تیره ی حجاب سیاه رنگی می بینیم که بین ما و زندگی قرار گرفته.
خودمان را آن خود حقیقی مان را آن خودی که نفخه الهی در او دمیده شده آن خودی که از جنس خداست از جنس عالم بالاست در پرده ی حجاب ها پیچیده شده و میثاق دوم میثاق خودت را دوست بدار یعنی بفهمیم یعنی اول درک بکنیم ببینیم که بین خودمان و خودمان حجابه و با دوست داشتن خود و آغاز به دوست داشتن خود این حجاب را کم کم برش داریم تا خود، آن خود، آن گوهر درونی از مستوری و پرده پوشی در بیاد بیرون بیاد و نور درخشانش زندگی ما و همچنین زندگی دیگران و این جهان را تابناک بکنه.
دوستان این جهان تیره نیست زندگی تیره نیست علیرغم هر دشواری و هر بالا پایینی که ممکنه زندگی داشته باشه که داره که ممکنه بر ما حادث بشه که با نثر صریح کلام خداوند حادث خواهد شد و هیچ کدام از ما حتی اگر پیامبر باشیم از این ابتلاعات در امان نیستیم اما با همه ی این بالا پایین ها با همه ی این ابتلاعات با همه دشواری هایی که ممکنه وجود داشته باشه زندگی تلخ نیست تیره و تار نیست مائیم که تلخیم مائیم که تیره و تاریم و تلخی خودمان و تیره و تاری خودمان راه سرایت میدهیم به زندگی و زندگی برای ما تلخ میشه کام جان ما تلخ شده شکلات زندگی و شیرینی زندگی را دیگه نمیتونیم درکش کنیم.
یکی از مهمترین راه ها و اولین قدم ها برای اینکه تلخی را بریزیمش دور دوباره جنس شیرین زندگی را که در لحظه هست در لحظه جاریه جریان داره مثل آب این چشمه در جریان و لطیفه مثل این کره اسب کوچک زیبا داره میدوه میجهد و خوشحالی می کند برای اینکه اینها را دوباره بهش متصل بشویم راهش و دروازه اش و روزنه اش و در ورودی اش اینه که با خودمون دوست بشیم خودمان را دوست داشته باشیم هر یک از ما به نوعی مرکز جهانیم مرکز جهان خویشیم تا به گِرد خود طواف نکنیم نمیتوانیم به گِرد او بگردیم اگر بارها و بارها گرد کعبه ی سنگی طواف کنیم و یک بار گرد خودمان طواف نکرده باشیم اون حج حج مقبولی نیست دور سنگ گردیدنه و این خود، خودی است که از جنس و از خود خود عالم بالاست یعنی زمانی که خداوند گفت که از روح خودم در تو دمیدم این انسان منم و تو همه ی ما همه ی مایی که انسان بهمون اطلاق میشه نگفت تو ای پیامبر نگفت تو ای افراد خاص نگفت تو کانادایی ها امریکایی ها عرب ها ایرانی ها نگفت شما پولدار ها نگفت شما فقرا نگفت شما فضلا نگفت شما بیسوادها این مرزبندی ها را ما درست کردیم گفت ای انسان من از روح خودم در تو دمیدم و تو را خلیفه و جانشین خودم در روی زمین قرار دادم و این مقام خلیفه اللهی و این جایگاه خلیفه اللهی را فراموش کردیم چون فاصله افتاده بین خودمان و خودمان چون حجاب افتاده بین خودمان و خودمان اون خود ما رفته در پیله مستورشده از دید ما نا پیدا شده و چون خود را نمی بینیم گوهر خود را نمی بینیم مدام گرد جهان میگردیم در طلب آنچه که از پیش در درون داریم که داستان کیمیاگر که ما در دوره ی در جستجوی افسانه شخصی به این داستان دل داده بودیم در واقع بیانگر همین قضیه هست تماما بیانگر این قضیه هستش که ما گوهر درون خودمان را فراموش کردیم و گرد جهان میگردیم آن گوهری که خود داریم را از دیگران طلب میکنیم
“گوهری کز صدف کان و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا میکرد”
“آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم”
و اگر تمام گردش های جهان باعث نشه که به مرکز درونی خویش برگردیم به صندلی خود آگاهی خویش برگردیم و آن مرکز درون را پیدا بکنیم و تمام بشویم در آن لحظه، به معنای تمامیت یافتن، آنگاه تمام تلاش های ما بیهوده و عبث خواهد بود.
“کعبه العشاق باشد این مقام هرکه ناقص آمد اینجا شد تمام”
این بیتی است که بر در ورودی بارگاه مولانا نوشته شده و سال پیش هم که جای برخی از دوستان خالی به سفری در قونیه رفتیم تور آموزشی در قونیه با جناب محمود پیرحیاتی و در قالب مدرسه ی تحول فردی مجدد من با این بیت دیدار کردم بیتی که سالها پیش از آن بر سر در بارگاه مولانا بر در ورودی بارگاه مولانا دیده بودم و درون من را قلقلک میداد قلابی درون من انداخته بود و سال گذشته شاید برای تجربه ی مجدد دیدار این بیت بود که اصلا سفر قونیه در حالی که حتی بهش فکر هم نمی کردم به دلم افتاد و این به دل افتادن را مخصوصاً با حمایتها و دلگرمی های جناب محمود پیرحیاتی جدی گرفتم و همه چیز را جهان هستی عالم بالا هماهنگ کرد که ما یک سفر عالی بی نظیر پر از برکت را به قونیه داشته باشیم هر که ناقص آمد اینجا شد تمام, ما ناقص نیستیم ما کاملیم ما در درون کاملیم اما چون آن را از یاد بردیم مدام دنبال تکه های گمشده ی وجود خودمان در جهان و در دیگری می گردیم.
گاهی حتی ازدواج می کنیم که آنچه که خود نداریم را دیگری به ما بدهد دنبال پول میرویم که آنچه که احساس میکنیم نداریم را پول به ما بدهد دنبال شهرت مقام و هر آن چیزی که بیرون از ماست در حالی که اینها نمیتونه ما را تکمیل بکنه چون ما در درون قبلا تکمیل هستیم کامل هستیم تمام هستیم فقط کافیه پرده را بدهیم بالا این گوهر را از درون پیله و از درون مستوری بیرون بیاریمش.
ما عنوان بخش اول دوره چهل میثاق بیست میثاق اول را گذاشتیم “بیرون آمدن از پیله ی خویشتن” و اولین قدمش جزء اولین قدمهاش اینه که ما خودمان را دوست داشته باشیم در میثاق قبلی جناب پیر حیاتی راجع به آغاز بیداری و اهمیت مربی داشتن صحبت کردند و ما این گامها را این میثاق ها را به دقت چیدیم به دقت شهودی یعنی هم از عقل خودمان کمک گرفتیم اما نهایتاً آنها را در نور شهود در نور عالم بالا گذاشتیم که او نخ تسبیح را به ما بدهد او دانههای زنجیر را متصل بکند و می بینیم که چطور عالم بالا آن دستی که همه چیز را پیش میبره و هدایت میکنه به زیبایی داره این کار را انجام میده ما میثاق نخست مان “مربی داشته باش” و آغاز بیداری هم زمان شد با ایام اربعین و اولین آتش نشینی ما فردای اربعین برگزار شد اربعین خودش یعنی ۴۰ روز تمام چهل روزی که در ادبیات عرفانی ما بسیار بهش پرداخته شده چهل را نماد کمال دانسته اند گفتند هر کس به چهل سالگی می رسد کامل می شود که:
“که ای صوفی شراب آن گه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی”
نه همه ی آنهایی که به چهل سال می رسند یا چهل منزل را پشت سر میگذارند کامل میشوند به شرطها و شروطها و ما انشاالله به لطف عالم بالا در این دوره ۴۰ میثاق می خواهیم به بخشی از آن کمال دست پیدا بکنیم مسیر به سمت کمال ادامه خواهد داشت سلوک تمامی ندارد سفر تمامی ندارد تا وقتی که ما در این دنیا هستیم تمامی ندارد و بعد از آن را هم اطلاعی نداریم ولی حداقل در این دنیا و تا لحظه مرگ ما زمانی نیست که بگوییم من دیگر نیازی به حرکت بیشتر ندارم و ما مرتب و پیوسته باید حرکت بکنیم اما آموزش هایی مثل چهل میثاق زندگی کمک میکنه که خیلی سریع تر ما حرکت بکنیم خیلی کارآمد تر و موثرتر پیش برویم از خیلی از خطاها و بیراهه ها مصون بمانیم.
” قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی”
در این مسیر و در مسیر کاویدن خود و آشتی دوباره با خود بسیار راهزنان ممکنه وجود داشته باشند و ما را گمراه کنند یعنی ما را از راه به در بکنند ما راهمان را گم بکنیم و جایی ببینیم که گفته میشه:
” از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بینهایت”
و آن نوری که می تواند ما را نجات بدهد آن رشته ای که می تواند دست ما را بگیرد و از این جا بیرون بیارد همان عالم بالاست و تجلیات عالم بالا چون آن اسبابی دارد گاه می تونه به شکل یک دوره آموزشی یک استاد و مربی همدلانی همسفر و همراه تجلی پیدا بکند شما دوستان عزیز در این دوره ثبت نام کردید و به قول معروف به بازارگرمی نیاز ندارید که ما بخواهیم در واقع شما را ترغیب کنیم شما الان در این دوره هستید پس این حرفها بازار گرمی نیست این حرف ها برای اینه که بدونیم اهمیتش را درک بکنیم آگاه باشیم که ما در چه محفلی قرار گرفتیم در چه دورهای قرار گرفتیم و قدرش رو بدونیم به نهایت در حد نهایتی که می توانیم بهره ببریم از یک همچین دورهای و نشانه ها، نشانه هایی که نشان میدهد, باز هم نشان میدهد مثل دوره ی در جستجوی افسانه ی شخصی که این دوره یک دوره کلاسیک از جنس معمول نیست نشانه هاش از همان ابتدا از همان آتش نشینی اول ظاهر شد بروز پیدا کرد.
پس پیشنهاد می کنم هم به خودم و هم به شما دوستان عزیز که واقعاً دل بدهیم به این دوره به اموزش هایی که ارائه میشه به آتش نشینی ها مشارکت داشته باشیم و بدونیم که اینها راه را برای ما باز خواهد کرد که از آن پیله ای که به دور خودمان تنیدیم بیاییم بیرون و آماده بشویم برای پرواز کردن برای اوج گرفتن برای رفتن به فراز آسمان زندگی بر فراز ابرها نور خورشید را لمس کردن و خود از جنس خورشید شدن و شمسی شدن که میتابه بر وجود خودمان و بر این جهان هستی.
و اما دوستان عزیز یک مقدار صحبت بکنیم راجع به نشانه های دوست نداشتن خود و تبعات آن و تمرین های ساده و موثری را باهم دیگر مرور بکنیم و متعهد بشویم که انجامش بدهیم تا این دوست داشتن خود در ما اتفاق بیفتد مجدد خودمان با خودمان دوست بشویم خودمان را پیدا بکنیم.
ببینید دوستان از جمله نشانه های دوست داشتن خود اینه که مثلا ما برنامهای برای زندگیمان نداریم برای روز هامون برنامه ای نداریم منفعل ایم میگیم هرچه شد، شد درسته که الخیرُ فی ما وَقَع و هرچه پیش آید خوش آید و این به شرطیه که ما یک برنامه قبلا ریخته باشیم و حرکتی کرده باشیم یک هدف هایی برای خودمان تعیین کرده باشیم وقتی که هدف تعیین می کنی و برنامه ی روزانه میریزی و می خواهی و متعهد می شوی که مطابق آن برنامه حرکت بکنی و بعداَ اتفاق دیگری بیفتد این یعنی الخیرُ فی ما وَقَع یعنی هر چی که پیش بیاد خیره، هرچه پیش آید خوش آید پس آدمی که خودش را دوست داره آدم منفعلی نیستش آدم فعالیه آدمی نیست که نشسته باشه که شرایط برای اون تصمیم بگیره یا ببینه بعداَ چه اتفاقی میوفته آدمیه که ایستاده قیام کرده و داره حرکت میکنه.
مهم نیست تحریمها چطور پیش خواهد رفت و چه اتفاقی برای قیمت ها خواهد افتاد میدونه که خیلی چیزها در این زندگی از دست ما و از کنترل ما خارجه اما خیلی چیزها هستش که در دایره ی اختیار ما هست و آدمی که خودش را دوست داره حتی در همین شرایط و اتفاقا در همین شرایط حرکت خودش را بیشتر میکنه بیشتر متعهد میشه به پیش رفتن به کاری برای خود کردن دنبال اینه یک کسب و کار جدیدی ایجاد بکنه کسب و کار موجود خودش را گسترش بده راه های جدیدی برای کسب درآمد پیدا بکنه ببینه درآمد دلاری از کجا میتونه داشته باشه چه شکلی میتونه صادرات بکنه میره دنبال دوره های آموزشی که این ها را بهش یاد میدن اگر بلد نیست یاد میده چطور بحران را مدیریت بکنه اینها نشانه های دوست داشتن خودِ.
و یک نکته جالبی که من در دفترچه ام یادداشت کردم دیشب داشتم مستندی با عنوان سیاره آبی ۲ را تماشا میکردم که این مستند را بی بی سی جهانی تهیه کرده و شبکه ی بیبیسی جهانی هم میدانیم که در تهیه مستند ها خیلی حرفهای عمل میکنه بسیار گیرا بود زندگی ته اقیانوس را داشت نشان می داد و اونجا می گفت در ته اقیانوس داشت نشان می داد آتشفشان هایی در ته اقیانوس و آن جدال بین موجودات زنده در ته اقیانوس و یک جمله اش من را گرفت که یادداشت کردم می گفت: حیات حتی در نامساعد ترین شرایط به مسیر رشد و شکوفایی خودش ادامه میدهد.. تکرار میکنم حیات حتی در نامساعد ترین شرایط به مسیر رشد و شکوفایی خودش ادامه میدهد. و در ادامه اش نوشتم پس در نامساعد ترین شرایط زندگی هم بهانه ای برای رشد نکردن نیست حیات یعنی من و تو از جنس حیاتیم اگر آن حیات جانوری در ته اقیانوس در نامساعد ترین شرایط همچنان شکوفا میشه ما پس چرا نشستیم؟
مساعد ترین شرایط و بهترین لحظه برای اینکه من و خودم یک کاری بکنم همین الانه همین الان مهم نیست بیرون چه اتفاقی داره میفته همین الانه که تو میتونی برای خودت یک کاری انجام بدی تو اگه خودت را دوست نداشته باشی جسم خودت را ول می کنی رها می کنی ممکنه سیگار بکشی الکل مصرف بکنی پرخوری بکنی موادی که برای بدن ات ضرر و سم هستش را زیاد مصرف بکنی ورزش نکنی تحرک جسمی نداشته باشی خوب چون دوسش نداری دیگه, نمیخوای سرحال باشه نمیخوای فیت باشه نمیخوای متناسب باشه نمیخوای سرحال باشه نمی خوای مثل این کره اسب کوچولو که الان داره از مادرش شیر میخوره جست و خیز بکنی در دشت ها و صحرا های زندگی بپری و بالا پایین بکنی پس به جسم خودت بی توجه می شوی اگر میبینی به جسم خودت بی توجهی موادی که برات ضرر داره میخوری پرخوری می کنی بدخوری می کنی تحرک نداری این نشانه های اینه که خودت را دوست نداری اگر برنامه نداری نشانه های اینه که خودت را دوست نداری اگر زیاد با دیگران مشاجره می کنی زیاد از زندگی می رنجی باز نشانه ی اینه که خودت رنجیدی قبلا و خودت را دوست نداری چون بازتاب خودت را داری در جهان هستی و در آینه ی جهان هستی و در آینه ی زندگی و رفتارهای دیگران و برخوردهای دیگران میبینی.
اینها نشانه است نشانه های دوست نداشتن خود، اگر میبینی دوره های آموزشی هستش که میتونه بهت کمک بکنه که زندگیت بهتر بشه نمیری در آنها شرکت بکنی, شرکت می کنی دل بهش نمیدی کتاب نمیخوانی, کتاب های خوب نمی خوانی ,کتاب های خوب را خوب نمی خوانی دل به کتابها نمی دهی وقتت را خیلی زیاد پای رسانهها تلف می کنی پای شبکه های مختلف تلویزیونی پای شبکه های اجتماعی توی اینترنت، ولگردی می کنی توی اینترنت ول می چرخی توی اینترنت توی شبکه های اجتماعی مطالب بیهوده را داری دنبال می کنی اینا نشانه ی اینه که خودت را دوست نداری و این نشانه ها یعنی اینکه یک کاری باید بکنی اینها مثل در واقع تب و سرفه یا درد نشانه های یک عدم تعادلی در درونه که باید یک کاری براش انجام بدید نه اینکه مجدد با خودت بد بشوی و بیشتر خودت را اذیت بکنی.
اگر بدنت زخم بشه میری یک مرهمی بر روی آن می گذاری براش نمک نمیپاشی اگر دردی داشته باشی سراغ دکتر میری سراغ درمان میری اگر سرت درد بکنه کله ات را به دیوار نمی کوبی که بیشتر درد بگیره دنبال راه درمان میری پس اگر این نشانه ها را و نشانه های شبیه به این را کم یا زیاد در زندگی خودت داری میبینی یعنی اینکه با خودت آشتی نیستی یعنی اینکه خودت را دوست نداری یعنی به حد کافی خودت را دوست نداری یعنی هنوز آن گوهر درونت جلا پیدا نکرده زنگار از رخش زدوده نشده از مستوری از پرده پوشی از در حجاب بودن هنوز در نیامدی پس باید یک کاری براش انجام بدی.
اما کاری که میشه برای دوست داشتن خود انجام داد یک کار بسیار ساده اما بسیار موثّره و من این روش را از استاد خوبم جناب محمود معظّمی آموختم بارها و بارها انجام دادم انجام میدم بخشی از سبک زندگی من شده و تاثیرات شگرف این را در زندگی خودم دیدم شما کافیه یک تسبیح بگیرید با صد دانه یک دور تسبیح را بزنید و با هر بار زدن دانه ها با هر دانه بگویید من خودم را دوست دارم، من خودم را دوست دارم، من خودم را دوست دارم، من خودم را دوست دارم، یک دور تسبیح را این شکلی بروید و بگویید و دور بعدی: من دوست داشتنی هستم، من دوست داشتنی هستم، من دوست داشتنی هستم، تا دانه ی آخر تسبیح پس چی شد؟ یک تسبیح میگیرید با صد دانه دوره اول آرام و با تأمل و با تاَنی من خودم را دوست دارم و بار دوم من دوست داشتنی هستم چه بهتر که این کار را ۳ بار در روز انجام بدهید یکبار ابتدای صبح هنوز زمانی که وارد جریان زندگی نشدید یک بار در میانه ی روز و یک بار در انتهای شب که میخواهید استراحت بکنید ولی اگر سه بار هم انجام نمی دهید حتماً یک بارش در ابتدای صبح را انجام بدهید و زمانی که این کار را ابتدا دارید انجام می دهید اون اوایل ممکنه که نتونید اصلا بگید این رو؛ یعنی میگید من خودم را دوست دارم، من خودم را دوست دارم یک صدایی از درون شما میگه که برو بابا پی کارت این حرفا چیه میگی مزخرفات چیه این اراجیف چیه یاد گرفتی کجا خودت را دوست داری از خودت بدت میاد نگاه کن به اندازه ی کافی پول نداری شکمت را توی آینه نگاه کردی کله ات را توی آینه دیدی فلانی، فلانی، فلانی، همه ی اینها را میاره جلوی چشمت اما گفتیم چی؟ این صدای ذهن شماست خود شما نیستید، خود شما نیستید و صدای ذهن شما تربیت شده با خیلی چیزها عادات باورهایی که به شما القا شده فرهنگ معلم پدر و مادر و خیلی چیزهای مختلف و این صدای ذهنی میتونه عوض بشه پس شما به وز وز این پشه به ور ور این مگس گوش ندهید که این حرفها را میزنه همچنان ثابت قدم باشید در تسبیح زدن و گفتن ذکرهاتون و چند روز که این اتفاق ازش بگذره و شما ثابت قدم باشید ثبات در مسیر درست داشته باشید به قول دوست خوبم محمود پیر حیاتی که تعریف تحول فردی را میگویند ثبات در مسیر درست شما ثبات داشته باشید در انجام این تمرین بعد از چند روز خواهید دید که یک اتفاقی در درون شما به وقوع می پیوندد.
کمکم آن صدای ذهنی کمرنگ میشود آن کلماتی که داره میگه مخالفتهاش کم رنگ میشه کمتر میشه و یک مدت که دیگه این را ادامه بدهید نه تنها دیگه مقاومت نمیکنه و مخالفت نمیکنه و مسخره نمیکنه همراهی میکنه با شما.. زودتر از اینکه شما در بیرون بگید و با دهان تون بگید من خودم را دوست دارم صدای ذهنی داره میگه من خودم را دوست دارم، من خودم را دوست دارم یعنی او هم با شما همراهی میکند و یک نکته در این تمرین که الان در واقع تاکید می کنم بهش اینه که این تسبیح زدن را در جایی باشید که بتوانید با صدای بلند بگید چون گفتم آن صدای ذهنی مخصوصا اون اوایل فعاله و میخواد که خاموش کنه این صدا را این گفتن را پس شما با صدای بلند گفتن بر آن غلبه می کنید یعنی این یک عمل فیزیکی یک عمل آئینی هستش که خودش کمک میکنه که آن صدای ذهنی بره در واقع حساب کار دستش بیاد بفهمه که ارباب کیه بفهمه از کی باید حساب ببره.
شما ادامه میدهید به این ذکرها به گفتن من خودم را دوست دارم، من دوست داشتنی هستم و یک مدت که بگذرد می بینید که آن صدای درونی هم با شما همراهی خواهد کرد میشه در واقع مثل یک دوئت دوخوانی یک ارکستری که دو تا خواننده دارد و دوتا خواننده همخوان اند دارند با هم یک آواز را می خوانند شما و صدای ذهنتان با همدیگر دارید می گویید من خودم را دوست دارم، من خودم را دوست دارم، من خودم را دوست دارم، و این مثل یک رقص دونفره ای می شود مثل یک تانگو میشود شما و خودتان دارید با همدیگر میرقصید دست در دست هم داده کمر هم را گرفته و در حال رقصید و این میشه آغاز دوستی با خود، آغاز یگانگی با خود آغاز خِیل برکت ها در زندگی شما.
مطالب این میثاق را مطمئنم که خیلی جدی خواهید گرفت مرور بکنید در آتشنشینی مربوط به این میثاق به پرسش های شما پاسخ خواهیم داد و از همین لحظه که این تمرین را شنیدید شروع کنید به انجام دادنش و ادامه اش بدهید حتی زمانی هم که به این رقص دونفره رسیدید ادامه اش بدهید چون دلسرد کننده ها در اطراف ما فراوان هستند و ما از درون باید این آتش را شعله ور و گرم نگهش داریم نفت اش را تامین بکنیم آتشش را تامین بکنیم مواظب باشیم که این آتش کمرنگ نشود این مثل دوش روزانه مثل حمام روزانه مثل مسواک روزانه چیزیِ که باید به آیین زندگی ما و به کاری که هر روز و پیوسته انجامش میدهیم تبدیل بشود.
و یک اتفاق خوبی که می افتد زمانی که شما حالتون خیلی بهتر شده همچنان ادامه اش می دهید به پله های بالاتری از دوستی با خود خواهید رسید چون دوستی با خود هم مراتب دارد هر چه بیشتر ادامه اش بدهید حتی زمانی که احساس می کنید به آن تانگوی دو نفره رسیدید باز هم ادامه اش بدهید این تانگو به سطح و لِوِلی بالاتر ارتقا پیدا میکند و بعد نشانه های دوست داشتن خودتان در زندگی شما پدیدار می شود شوق پیدا میکنید که مواظب غذا خوردنتان باشید پرخوری نکنید مناسب بخورید بد نخورید بد ترکیب نخورید غذاهایی که با هم ناساز هست را نخورید هر چیزی توی معده تان نریزید هر چیزی توی مغزتان و ذهنتان نریزید.
اگر مثلا نیاز به تحرک جسمی بیشتری دارید برید باشگاه یک برنامه ی ورزشی یک برنامه ی تحرک برای خودتان بچینید هر کسی هر آدمی را به عنوان مصاحب و همنشین خودتان انتخاب نکنید اجازه ندهید به هر کسی که آشغال های ذهنی خودش را در درون ذهن شما وجود شما و مغز شما بریزه می بینید که زمانی که خودتان را دوست دارید شوق تان به کتاب خواندن بیشتر می شود دیگه کمتر دلتون میخواد پای تلویزیون و شبکه های اجتماعی بشینید به ضرورت اگر نیاز باشد از آنها استفاده می کنید و خواهید دید که رابطه تون با دیگران و جهان هستی بهتر میشه زندگیتون برنامه مند تر میشه چون برنامه میریزید برای زندگی تون و می خواهید که آن برنامهها را انجام بدهید محقّقش بکنید اگر نشانه ها میان میگن که الان خوبه توی این دوره ی آموزشی شرکت بکنی با این آدم دیداری داشته باشی فلان جا بروی پذیرای این ها خواهید بود مقاومت نمی کنید.
دیگه شرایط برای شما وزن خودش را از دست میدهد کم وزن شود و کم کم وزن خودش را از دست میدهد میبینید در هر حالتی و در هر شرایطی که خیلی ها دارند ناله میکنند و نشستند روی زمین شما دارید فکر میکنید به اینکه چطوری زندگیتون رو توسعه بدید کسب و کارتون رو توسعه بدید خدمت بیشتری به جهان بتونید بکنید در زمانه ای که میبینید مردم نگران در واقع درآمد و مخارج شان هستند شما دارید فکر میکنید به اینکه چطور راه های جدیدی برای درآمد ایجاد بکنید و میبینید که دارید قدم برمیدارید برای انجام دادن آن کارها و نتایجش را هم خوب متقابلا خواهید دید و اطرافیان شما هم عوض میشود می بینید که بیشتر با آدم هایی سر و کار دارید که سطح فکریشان و سطح وجودیشان بالا هست و شما را بالاتر می توانند ببرند از میان مایگی در واقع دیگر عبور می کنید.
و این تغییرات بیرونی و درونی همه از اینجا ناشی میشه و نشئت میگیره که شما آغاز میکنید به دوست داشتن خود؛ میثاق دوم ما: “خودت را دوست بدار”
امیدوارم که در این مجموعه فایلهای صوتی مربوط به میثاق توانسته باشم حق مطلب را ادا کنم و الان که همچنان اینجا در کنار این اسب ها در این دشت، دشتی که من را تپههایی و کوهی احاطه کرده و درختانی که تعدادی از برگ هایشان زرد شده درختان دیگری که برگهای قرمز و نارنجی شان قابل مشاهده است آسمان آبی که کمی ابر گرفته و زمینی که پوشیده از برگ های زرد پاییزی و برکت زندگی هست و آبی که آن سو جاریه تمام برکت اینجا تمام حضور اینجا تمام شفافیت بودن در این لحظه و در اینجا را از طریق این کلمات میریزم داخل این فایل صوتی و منتقلش می کنم به شما انشاالله که قلب شما را هم لمس بکند این شکوهی که الان من درش حضور دارم و موجب اتصال های خیلی عالی و پر برکتی بشه.
متشکرم از شما دوستان عزیز که به مجموعه فایل های میثاق دوم خودت را دوست بدار از مجموعه ی چهل میثاق زندگی دوره ی آموزشی که با دوست خوبم جناب محمود پیر حیاتی داریم برگزار می کنیم گوش دادید و گوش جان سپردید و متعهد می شوید که این آموزه ها را در زندگی خودتان پیاده بکنید همه ی شما را به خدای مهربان میسپارم تا میثاق بعدی حال دلتون خوب علیاکبر قزوینی هستم.
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
بعد از شنیدن/خواندن این مطلب چه کار کنم؟
به آموزشهای جلسه سوم دوره غیرحضوری ۴۰ میثاق زندگی مراجعه کنید (اینجا را کلیک کنید.)
عنوان جلسه سوم: اعجاز کلام
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
درباره علی اکبر قزوینی
نویسنده و مدرس و کوچ زندگی است. وی در آموزشهای خود جدیدترین یافتههای روز را با تجربیات شخصی و فرهنگ غنی ایران ترکیب میکند که حاصل آن نوشتههایی خواندنی و تحولی عمیق در شاگردان وی است. علیاکبر قزوینی چند سالی ساکن کانادا بوده و اقامت آن کشور را دارد. وی هماکنون در ایران زندگی میکند.
نوشته های بیشتر از علی اکبر قزوینی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.