جلسه سیزدهم دوره آنلاین شفای ذهن: شناخت ساحت ذهن
توجه: این مطلب آموزشی، بخشی از دوره آنلاین شفای ذهن است.
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-2o4oeyd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
جلسه سیزدهم/ هفته سیزدهم/ گام هشتم: شناخت ساحت ذهن
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-1yurn4l’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
فایلهای صوتی زیر را گوش کنید:
شناخت ساحت ذهن:
فریبهای ذهن:
تکنیکهای جداسازی:
توجهآگاهی:
توضیح مبحث شرایط + تمرینات توجهآگاهی:
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-1on2bx1′ custom_class=” admin_preview_bg=”]
متن پیادهشدهٔ فایلهای بالا:
شناخت ساحت ذهن:
به نام خداوند مهر و خداوند جان خداوند بخشنده مهربان سلام دوستان پیرحیاتی هستم مربی و مدرس تحول فردی و نویسنده کتاب فقط آویزان خودت شو در ادامه سلسله مباحث دوره شفای ذهن تحول ذهنی به گام هشتم میرسیم گام هشتم اسمش هست” شناخت ساحت یا کارکرد ذهن” میخواهیم بفهمیم ذهن چهکار با ما میکنه اصلاً کارش چی هست و چطور میتوانیم از این ذهن درست استفاده کنیم و به قول خودم ذهن را به سمت مسیر درست هدایت و حمایت کنیم.
خوب تا اینجا یک دوره و تا این گام ما ۷ گام اساسی برای تغییر و تحول فردی را طی کردیم که اگر به این گامها عمل میکردیم به تمام مواردی که گفته شد عمل میکردیم و طبق دستوراتی که داده شد طبق مباحثی که عنوان شد عمل میکردیم باید ما الآن بهجایی میرسیدیم که بفهمیم کار ذهن چیه؟ یعنی دقیقاً با مسیری که اومدیم از پذیرش، بازخوانی گذشته، قانون اساسی ارزشها، مراقبه و مراقبت، ترک رفتارهای مخرب، فنگ شویی، تطهیر کلام الآن بهجایی باید برسیم که رسیدیم حالا بفهمیم واقعاً کارکرد این ذهن چیه؟ گام هشتم از اساسیترین گامهای دوره هست چون دقیقاً میخواهیم بگیم این ذهن چیکار میکنه اسم دوره هم شفای های ذهن یا تحول ذهنی هست اساس کار ذهن را بفهمیم کار ما بسیار سادهتر خواهد شد برای از این به بعد زندگی کردن از این به بعد فکر کردن.
نکته مهمی که اینجا می خوام عنوان کنم این هست که برخلاف گامهای دیگر که کمی سادهتر و روانتر هست گام هشتم کمی بیشتر از بقیه گامها یک مقدار اساس علمیتر داره یه مقدار بنیانهای علمی درش هست و به نظر کمی پیچیده میاد اما من اون را به زبان ساده بیان کردم. دقت کنید دوستان همانطور که در گام پنجم ترک رفتارهای مخرب از روانشناسی تئوری انتخاب از ویلیام گلسر استفاده شد اینجا در گام هشتم رویکرد من به روانشناسی ACT به معنی پذیرش هست اصطلاح هم خلاصه بهصورت اَکت خوانده میشه و در آینده خواهم گفت که به چه معنی هست این ACT اما آنقدر بدانید که کاملاً مبنای علمی داره و نکتهای که در این هست اینکه این ACT توسط استیون هیز و بعد راس هریس پیگیری شده و آمدن مبنایی را به زبان ساده و عامیانه برای همه مردم توضیح دادند که چطور با شناخت ذهن میتوانیم فریب نخوریم میتوانیم مشکلات ذهنی متعدد خودمان را حل کنیم من هم به زبان کاملاً سادهتر آن را عادیتر خلاصهتر و موجزتر گفتم تا قابلفهمتر باشه بنابراین بپردازیم به اینکه اساساً بفهمیم عملکرد ذهن چی هست؟
در جواب به اینکه کار ذهن چیست تئوری ACT و پذیرش میگه که ذهن فکر تولید میکند و بیوقفه و سرسختانه این کار را انجام میدهد مثل موج رادیو انگار ذهن ما روی یک موج خاص تنظیمشده و اخبار مدام به آن مخابره میشود ما از زمان بیداری تا هنگام خواب مدام در حال تولید فکر هستیم پسکار اساسی ذهن تولید فکر هست حالا تئوری ACT یا پذیرش در حقیقت این تئوری ACT ترجمهای که شده به پذیرش ترجمهشده یعنی پذیرش مبتنی بر تعهد و عمل و من اگر در جایجایی گفتم و میگم تئوری ACT یا پذیرش منظورم همین هست نکتهای که شمارا به یاد گام اول میاندازد در حقیقت این ACT یعنی Acceptance and commitment therapy درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد حالا دقت بکنید دوستان ذهن ۷ نوع فکر تولید میکنه میخواهیم ببینیم ۷ نوع چی هست؟
اولیش خاطره گرایانه، معمولاً خاطرات گذشته را به یاد میآورد خاطرات به ما کمک میکند که تا اطلاعات قبلیمان را یک جان تازه ببخشیم خاطرات باعث شادی ما و لذت ما میشود زیرا احتمالاً لحظات و افراد مهمی را به ما پیوند میزند برخی افراد اما بهواسطه خاطرات تلخ و شکستهایی که پشت سر گذاشتند دائماً در عذاباند یعنی زمان زیاد را صرف این میکنند که درگذشته غرق بشوند و بهاینترتیب حضور در زمان حال را از دست میدهند یکی از خطرات فکرهای خاطره گرایانه این هستش که ما را درگذشت غرق میکند احتمال داره ما را به خاطرات بد پیوند بزنه احتمال داره همهچیز زمان حال را از ما بگیرند پس این شد فکر نوع اول.
فکر نوع دوم مشاهدهگرایانه است مشاهده زمان حال میتواند آرامشبخش باشد مشاهده همچنین میتواند باعث شود که احساس غنی و عمیقی از تجربه در زمان حال را به دست بیاوریم این حالت تفکر این بخش فکر میگه که این نوع فکر میگه که ما میایم به مشاهده زمان حال خیلی خوبه در ادامه هم میفهمیم که این نوع فکر خیلی خوبه اما اینکه ما در زندگی در لحظه حال باشیم هم یک ایراد داره اگر فقط مشاهدهگر باشیم اقدام عملی نخواهیم کرد یعنی مشاهدهگر بودن بسیار فکر خوبی هست و ما در طول دوره داریم تلاش میکنیم که شما فکر مشاهدهگر داشته باشید اما این مشاهدهگرانه بودن ایرادی که داره اینکه اقدام عملی را احتمالاً از ما میگیره اگر درش گیر کنیم یعنی فقط فکر مشاهدهگرانه داشته باشیم و عملی در پی نداشته باشیم.
نوع سوم از تولیدات ذهن فکر قضاوت گرایانه هست یعنی چی این نوع فکر قضاوت کردن به در حقیقت باعث قضاوت کردن ما میشود و به ما کمک میکند که ارزیابی کنیم چه چیزی برامون خوبه چه چیزی بد یعنی هی مدام ما را دچار این میکنه که قضاوت کنیم این کار را بکنیم اون کار را بکنیم چهکاری خوبه چهکاری بده یک نوع تقسیمبندی ذهنی برای ما میاره که ایراد بزرگش فقط این هست که گاهی میتونه مثل یک چماق بشه توی سر ما یعنی از طریق خودمان و دیگران دائماً یه چماق توی سرمون بیاد این قضاوتهای بیرحمانهای که ما گاهی اوقات انجام میدهیم و منجر به تضعیف اعتمادبهنفس و عزتنفس خودمان و دیگران میشویم این همانه اگر یاد بگیریم که قضاوت گر نباشیم که در ادامه گام هشتم با روشهایی میآموزیم دیگر این حالت را از دست میدهیم و باعث نمیشه که ما دائماً قضاوت کنیم دیدین خیلی وقتها خیلی از آدمها را خیلی کتابها را خیلی از سمینارها رو همایشها و خیلی از مواردی که ظاهراً مثبت هم هست به این طریق قضاوت میکنیم ذهن ما دائماً در حال قضاوت هست.
نوع چهارم از افکار داستان گویانه هست دقت کنید دوستان عموماً و غالباً ذهن در بستر یک داستان زندگی را برای ما تعریف میکند یعنی افکار داستان گویانه قالبترین حالت و ویژگی افکاری هست که در ذهن ما هست یعنی عموماً برای فهم مسائل در ذهنمون یک داستانی را داریم الآن یکلحظه با گفتن همه این چیزها رجوع کنید به ذهنتون ببینید کلاً ذهن در بستر داستان جریان داره هر چیزی را با داستان برای شما تعریف میکند این خیلی نکته مهمیه و ایراد بزرگش اینکه اگر به این حالت داستان گویانه اهمیت خیلی زیاد بدیم باعث میشه که ما به ذهنخوانی و تعبیر و تفسیرهای بد و منفی از وقایع دامن بزنیم یعنی یه داستانی ذهن ما شروع میکنه مثلاً بدگویی راجع به یه نفر حالا دیگه هی ادامه میده و از این داستان منفی زایشهای متعدد و تفاسیر متعدد میکنه درصورتیکه اصلاً این احتمال داره صحیح نبوده باشه و غالباً هم صحیح نیست بلکه تصور داستانگونه ماست.
نکته پنجم و نوع پنجم در حقیقت خودش به سه دسته تقسیم میشه خوب چهارتا از تولیدات ذهن را گفتیم اینکه چهار نوع فکر بود الآن پنجمی اسمش هست آیندهنگرانه این افکارهای آیندهنگرانه در حقیقت سه بخش اساسی دارد که این سه بخش با اون چهارتای قبلی جمعاً ۷ نوع فکر را تشکیل میدهند که اول عرایضم گفتم حالا افکار آیندهنگرانه چی ها هست؟
الف) برنامهریزی، یعنی افکاری که مختص برنامهریزی هست اینگونه افکار به ما کمک میکنند مشکلات آینده را بررسی کنیم و مسائل و موارد احتمالی را حل کنیم این فکرها خوبه فکرهایی که برنامهریزی میشه خیلی خوبه فکرهایی که ما دائماً در حال برنامهریزی هستیم اما یه ایراد بزرگ داره اینکه اگر زمان زیادی را فقط صرف برنامهریزی کنیم ما دیگه از رویارویی با آینده احتمال داره پرهیز کنیم به خاطر اینکه وقت زیادی را از دست میدهیم یعنی هی دائماً داریم برنامهریزی میکنیم و این هم دوباره ما را از عملکرد گرایانه بودن از عملگرا بودن دور میکنه باعث میشه ما دائماً فقط فکر کنیم این خیلی بده دیگه یه جایی من خوندم که سالها پیش در آمریکا یک داستان نقل میکنند از مردی که دلش میخواست با کشتی تفریحی خودش وسیله تفریحی خودش بره یه قایق تفریحی بسازه و بره تعطیلات و تعطیلات را خوش بگذرونه ۱۰ سال برای این قایق و ساختش وقت گذاشت و روایتشده روز آخری که این آماده شد مرد سکته قلبی کرد و از دنیا رفت به نظر شما آیا ارزش داره آدم آنقدر برنامهریزی کنه و آنقدر در تدارک باشه برای کامل بودن همهچیز افکار آیندهنگرانه ما را به کمالگرایی نزدیک می کنه اگر درش غرق شویم بنابراین از ما چیزی را میخواهد و چیزی را میسازد که هرگز احتمال داره بهش نرسیم برنامهریز بودن خوبه در برنامهریزی غرق شدن بسیار بسیار بد.
ب) پیشگویانه است یعنی قسمت ب از افکار آیندهنگرانه پیشگویانه بودنشان هست اینها به ما کمک میکند که آینده را پیشبینی کنیم از چالهچولههای زندگی اجتناب کنیم و مدام حواسمان باشه که اتفاقات آینده رو یه مقدار با پیشبینی جلو ببریم تا یه حدودی خوب هست یعنی بهعنوانمثال اگر شما بدانید فرضاً یه جایی خطری تهدید میکنه شمارا اونجا نمیرید این خوبه پیشبینیهای اینطوری خوبه اما اگر درش غرق شویم یعنی اگر غرق این حالت پیشگویانه شویم احتمال دارد در سناریوهایی منفی بافانه سقوط کنیم مدام بگیم که نکنه فلان اتفاق بیفته نکنه این اتفاق برای ما بیفتد یا هی بگیم چی میشه اگر فلان چیز نباشه اگر فلان اتفاق نیافته و تصویر آزاردهنده و منفی در ذهن ما شکل میده اگر دائماً پیشگویانه باشد ذهن ما بسیاری از آدمها اینطوری هستند دقت کنید آدمهایی که به حالت پارانوئید بهاصطلاح گیرکردن یعنی یک نوع منفی گرایی شدید دچار هستند به یک نوع منفی گرایی شدید دچار هستند اینها کسانی هستند که پیشبینیهای منفی دارند و دائماً ذهنشان در منفیها سیر میکند.
ج) و قسمت ج و نهایی افکار آیندهنگرانه بخشی هست که بهش میگیم خیالپردازانه که ممکنه خیلی لذتبخش باشه من این بحث خیالپردازی را دوست دارم اگر به توهم نره دوستان در گام چهارم گفتم اگر این تخیل به اجرا برسد خیلی خوبه چون کمک میکنه ما وقایع را آنجور که دوست داریم در ذهنمان تصویر کنیم منتها اشکال اینکه ما فقط نباید خیالپردازی کنیم و باید جامهی عمل بپوشانیم به خیالهایمان به تخیلات مان اگر مدام تخیل پردازی کنیم خیالپردازی کنیم و عملی در پی نداشته باشه افکار خیالپردازانه منجر به افسردگی میشود چون هی مدام در خیالپردازی و احتمالاً مقایسه کردن خود و دیگران و شرایط فعلی در شرایطی که دوست دارید برسید غرق میشوید هیچ عملی از شما سر نمیزنه و زندگیتان ملالآور خواهد شد.
این هفت نوع فکری هست که بهصورت ساده برای شما گفتم این نکات را دوستان چندین و چند بار باید مرور کنید تا درک کنید منظور احتمالی روانشناسی ACT و استیون هیز و همچنین راس هریس چی هست از این تقسیمبندیها؛ هفت نوع فکر را بهسادگی گفتم مرور کنید تا آموزش ببینیم راجع به این مبحث ذهن. در ادامه به شناخت و تقسیمبندی کلی ذهن میپردازم و اینکه این شناخت و تقسیمبندی کمک بسیار زیادی به بهبود فرایند فهم ما از فکر و مبانی هفت فکر خواهد کرد ما بهزودی خواهیم فهمید که این هفت نوع فکر چه بلایی سر ما میاره و ما باید چه برخوردی با این افکار بکنیم.
فریبهای ذهن:
به نام خداوند مهر و خداوند جان خداوند بخشنده مهربان سلام دوستان پیرحیاتی هستم مربی و مدرس تحول فردی و نویسنده کتاب فقط آویزان خودت شو.
در ادامه مباحث دوره شفای ذهن در گام هشتم هستیم گام شناخت ساحت ذهن و در ادامه مبحث میخواهیم بپردازیم به تقسیمبندی کلی ذهن ببینیم در روانشناسی این تقسیمبندی چطوری انجامشده و برای درک بهتر من از روانشناسی Act یا درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد استفاده میکنم در روانشناسی Act گفتهشده که تقسیمبندی ذهن به دو حالت کلی هست خود متفکر و خود مشاهدهگر حالا ببینیم اینها چی ها هستند؟ خود متفکر در حقیقت بخشی از وجود فرد است که کار برنامهریزی قضاوت مقایسه خلق تصور تحلیل به خاطر سپردن رویا پردازی و خیالپردازی را بر عهده دارد نامآشنای این خود متفکر همان است که ما ذهن مینامیم خود متفکر داستانگوست داستانسرایی را دوست دارد خود متفکر یا ذهن ما منفی گو و منفیساز نیز هست.
ما در دوره شفای ذهن به بخش منفی ذهنمان کارداریم و روی آن کار میکنیم در حقیقت خود متفکر میشه تمام ذهنیتهایی که ما داریم هر فکری که زاییده میشه خود متفکر ماست که داره تولیدش میکنه این خیلی اهمیت داره شناختش دوستان دقت کنید حالا خود مشاهدهگر چی هست؟ بخشی از وجود فرد که مسئولیت تمرکز توجه و آگاهی را بر عهده دارد کار خود مشاهدهگر توجه و مشاهده به افکار است اما باعث تولید آنها نمیشود تمرکز بر نکات مثبت و حال حاضر دارد خود مشاهدهگر در حقیقت یعنی اینکه تمام تمرکز شما در زندگی به لحظهی حال است زندگی کردن در لحظهی حال این عبارت را بارها شنیدیم ولی اجرایی کردنش خیلی سخته خود مشاهدهگر بههیچوجه فکری تولید نمیکنه بلکه تمرکزش به حال حاضر و زمان فعلی هست حالا هر چی را که میبینه هر چی را که توجه میکنه فقط تمرکزش روی اون موضوع هست نه چیز دیگهای.
در خود متفکر شما تولیدکننده فکر هستید در خود مشاهدهگر فقط نگاهکننده فکر هستی برای اینکه بفهمیم بهتر درک کنیم یه مثال میزنم فرض کنید شما در حال مشاهدهی یک نقاشی زیبا هستید یه تابلوی زیبا وقتی نگاه میکنید و لذت میبرید وقتی غرق میشوید در این زبیایی اون تابلو نقاشی در حقیقت شما خود مشاهدهگرتان داره اون تابلو را میبینه اما اگر با دقت detail وار بروید و نقد کنید اون تابلو را و اینطوری بگید که چقدر رنگ هاش پررنگه کم رنگه اینجا از تکنیک فلان استفاده کرده این یک اثر رنگش اینجا بیشتر بوده از تکنیکهای متفاوتی استفادهشده قالب تصویر به سبک فلان نزدیک است این سبک بیشتر در این تابلو دیده میشه پیروان این سبک این کارها را میکنند اینجوری بخواهیم بریم شما در حقیقت دارید خود متفکر خودتان را به جریان میاندازید دارید با خود متفکر تابلو را نگاه میکنید بنابراین تفاوتش این هستش که شما در خود مشاهدهگر غرق میشوید در لذت و زیبایی و شکوه چیزی که میبینید و درک میکنید و در خود متفکر فقط تولیدکننده افکار متفاوت هستید.
نکته طلایی اینجاست که برای شناخت و کاربردیتر کردن ذهن ما این تفکیک بندی را از این به بعد بانامهایی نظیر ذهن و توجه آگاهی به کار میبریم برای خود متفکر از ذهن استفاده میکنیم و برای خود مشاهدهگر از واژه توجه آگاهی استفاده میکنیم اگر در بین عرایضم جایی راجع به ذهن صحبت کردم بدونید که دارم در مورد خود متفکر صحبت میکنم اگر جایی راجع به توجه آگاهی و تمرکز در لحظه حال صحبت کردم خود مشاهدهگر منظورم هست حالا خود متفکر درواقع دو بخش اساسی داره دوستان دقت کنید خود متفکر همیشه افکار منفی تولید نمیکنه دو تا بخش داره، دو تا بخش متضاد افکار مثبت تولید میکنه افکار منفی هم تولید میکنه ما در دوره شفای ذهن تمرکزمان بر شناخت خود متفکر منفی هست میخواهیم ببینیم این خود متفکر منفی با ما چهکار میکنه؟ خوب دقت کنید به عرایضم بریم ببینیم که ذهن چگونه ما را با این خود متفکر منفی فریب میدهد ترفندهای ذهن منفی یا خود متفکر منفی را بشناسیم.
ذهن از چند طریق ما را فریب میدهد من پنجتا از این فریبها را میگم که شما باکار کردن روش با توجه و تمرکز روی اینها میتوانید با شناخت و شناسایی بیشتر ذهن از این به بعد عملکرد مطلوبی از ذهنتان ببینید و رفتار بهتری به طبع داشته باشید.
نکته اول داستانگویی ذهن هست ذهن ما عموماً راجع به هر مسئلهای داستانسرایی را آغاز میکند ذهن ما عادت دارد که مدام به هر بهانهای داستانی را برای ما شرح بدهد این شیوه ذهن انسان ما را وادار میکند که با ذهن همراه بشویم این فریب ذهن یکی از قویترین روشهای آن است که سبب میشود وقت انرژی و حتی سلامت انسان با تهدید جدی مواجه شود داستانهای ذهنی منفی یک خطر مهم را در دل خود دارد و آن باورپذیری آنهاست حالا ذهن چه داستان مثبت بگه چه منفی ما باورپذیریاش برامون خیلی مهمه اگر مثبت باشه باورپذیریاش بهشدت ما را رشد میده اگر منفی بشه ما را تخریب میکنه و این نقطه طلاییاش و نکته طلاییاش این هست که داستانگویی منفی ذهن باعث میشه من و شما دائماً دچار رفتارهای مخرب بشویم چیزی که در گام پنجم طی کردیم پیوستگی مطالب را اینجا متوجه بشوید که من چطوری دوره شفای ذهن را انقدر با دقت چیدم شمارا قبلاً به رفتارهای مخرب آگاه کردم حالا که داستانگویی ذهن را میفهمید، میفهمید که وقتی داستان شروع میشه شما داره ذهنتون به سمت رفتارهای مخرب میره یا رفتارهای سازنده و مؤثر.
ذهن داستانهای خود را آنچنان قوی مصور و پویا القا میکند که سبب میشود ما آن را باور کنیم و این باورپذیری نقطه شروع و آغاز یک سلسله جریانات ذهنی میشود که در ادامه عموماً منجر به ترس خشم و قضاوت و دیگر موارد میگردد تمام گفتههای ذهن در بستر یک داستانگویی جریان مییابد این نکته بسیار مهمی هستش.
مطلب دوم راجع به فریب ذهن باورپذیریهای ذهن هست یعنی چی؟ ذهن از طریق تصویرسازی ایجاد ترس دلهره و عواقب وحشتناک که درد دل داستانهایش قرار میدهد سبب باورپذیری ما میشود یه وقتهایی اصلاً ما نشستیم تو خونه یه چیزی ذهنیت ما میاره برای ما وحشتناک میگه الآن مثلاً بچهات سرطان نگیره پدرت را از دست ندی مادرت نمیره فلان مریضی را نگیری فرزندت الآن تصادف نکنه توی خیابون نگاه کنید این داستانی که ذهن الآن داره برای شما تعریف میکنه آنوقت اگر، اگر داستان را حقیقی بدانی باورش کردی و شکست خوردی این باعث فلج فکری ما میشود و درنتیجه ما مستاصل و رنجور میشویم باورپذیریهای ذهن حکم ترمزهای ذهنی و عینی ما را دارند یعنی سبب توقف نسبی یا حتی دائمی ما میشوند دیدید یه نفر فرض بفرمایید حتی ازنظر عینی و واقعی یک نفر را از دست میده یه عزیزی را از دست میده همسر یا خانوادهاش را از دست میده برای همیشه عزادار میشه اینها کسانی هستند که داستان ذهنی براشون بهشدت اتفاق افتاده غیر از اون مرگ واقعی که تجربه کردند از عزیزانشون داستان دیگه رهاشون نکرده داستان ذهنی دائماً اینها را در تلخیها رنجهای بشری فرو میبره کافیست ذهن منفی خود را باور کنید آنوقت عملکرد ما تماماً حول آن باور میچرخد و رفتارهای ما نیز از آن باور سرچشمه خواهد گرفت باورپذیری ذهن یاور گریزی ماست بدان معنا که سبب میشود از یاریرساندن خودمان غفلت کنیم شدت عمل باورپذیر بودن ذهن گاهی آنچنان بالاست که سبب تشنج استرس و حتی سکته قلبی و مغزی در افراد میشود بنابراین باورپذیری ذهن بسیار خطرناک است.
نکته سوم پیوند و اتصال حلقههاست یعنی چی؟ دوستان دقت کنید ذهن دائماً در حال تولید زنجیره است دائماً حلقههای مربوط و نامربوطی را در داستانهای خود به هم پیوند میزند تا آن را تکمیل کند و بینقص نشان دهد این زنجیرهها به باورپذیری ذهن و تولیداتش دامن میزند پیوند و اتصال حلقههای زنجیری که ذهن میبافد به شکل غل و زنجیری پای ما را بهشدت به زمین غفلتها و ترسها گره میزند حلقههایی که ذهن برای ساخت زنجیرش از آن استفاده میکند از گذشته تجارب تلخ فشار اجتماع و والدهای متعدد به دست میآید.
نکته چهارم تولید احساس در لایههای پنهان ذهن ماست در لایههای پنهان درون ماست ذهن با زیرکی تمام پس از باورپذیری و ایجاد حلقههای اتصال در روح و روان ما احساس تولید میکند یعنی اگر دقت کنید ما با یادآوری خاطرات گذشته و درگیریهای ذهنمان احساس متفاوتی نظیر خشم، ترس، قضاوت، کینه و رفتارهای مخرب دیگر را در همان لحظه تجربه میکنیم تولید احساس خطرناکترین بخش ذهن منفیباف یا همان خود متفکر منفی است تولید احساس میتواند منجر به تولید رفتار شود و این نقطه، نقطه عطف و کلیدیترین مسئلهای است که سبب رنج و دردهای ما میشود تولید احساس سنگ بنای رفتارهای مخرب ماست این نکته بسیار مهمه دوستان.
یه وقتی از یک کسی ناراحت میشویم ذهن ما شروع به احساس تلخ، خشم، ترس، سرزنش، شکایت، انتقاد مخرب می کنه و این لایه احساسی که در درون ما شکل میگیره رفتارهای بسیار بدی برای ما ایجاد میکند یعنی خروجی آن ذهن منفی که احساس تولیدش کرده یک خروجی تلخ و تند و ناراحتکننده خواهد بود میبینیم یه نفر خیلی ناراحته ولی نمیتونیم تشخیص بدیم چشه اون لایههای درونیش توسط اون فکر منفی شده احساس منفی درش تولیدشده و این را اگر آگاه باشیم دیگه با دیگران انقدر درگیر نمیشویم اگر میبینیم یه نفر خشمگینه فکر نمیکنیم دشمنمونه موشکافی میکنیم ببینیم چشه؟ خود ما هم وقتی داریم این احساسهای نظیر خشم و ترس و انتقاد و سرزنش رو مثلاً تجربه میکنیم باید ببینیم که رفتار دیگران گفتار دیگران یا اون داستانسرایی ذهن چه احساسی داره در ما تولید میکنه من اگر آگاه باشم به احساس تولیدشده توسط ذهنم اون وقت دیگه به این راحتی خودم را اذیت نمیکنم.
نکته پنجم و پایانی در این مبحث اینجا این هستش “دادهپردازی” ذهن منفی ما دائماً در حال پردازش اطلاعات به ماست کامپیوتر عظیم ذهن هر مطلب دیده شنیده و خوانده و یا نکته تجربهشدهای را از گذشته و آینده به شکل پردازش اطلاعات به ما مخابره میکند حجم بالای این اطلاعات عمدتاً غیر سازنده غیرموثر و بیفایده مخزن ذهنی ما را پر میکند این حجم دادهها منجر به خروجیهای نامناسب ذهنی کلامی و رفتاری میشود اگر ذهنمان پر از دادههای منفی، رفتارهای مخرب، گذشته تلخ و بیارزشی هامون بشه چیزی که از ما سر میزنه نگاه بد کلام بد و رفتار بده باید به طریقی که در آینده در پادکستهای بعدی میگم این حالت را این موارد منفی را از خودمان دور کنیم.
تکنیکهای جداسازی:
در ادامه گامهشتم ساحت ذهن به مبحثی میرسیم برای هدایت و حمایت ذهن من معتقدم بهعنوان مربی تحول فردی ذهن قابلکنترل نیست بلکه همواره در دوره شفای ذهن برای شاگردانم گفتم الآن هم در این پادکست آموزشی به شما دوستانی که میشنوید میگم معتقد به کنترل ذهن نیستم ولی معتقد به هدایت و حمایت ذهن به مسیر درست هستم.
حالا با توجه به شناختی که از خود متفکر به دست آوردیم بریم ببینیم که چطور میتوانیم این ذهن را به آرامش بیشتری برسانیم همانطور که گفتم این درمانها و این روشهایی که در ادامه میگم روشهایی هست بر مبنای روانشناسی ACT درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، در حقیقت همانطور که قبلاً گفتم ACT اولین بار توسط استیون هیز در ایالاتمتحده آمریکا مطرح شد و بعدازآن روانشناسان دیگر ازجمله کلی ویلسون و کرک استراساول آن را گسترش دادند حالا این چیزهایی هست که من فقط بهعنوان یه آگاهی عمومی به شما دوستان میدهم و ACT همانطور که باز قبلاً گفتم مخفف Acceptance and commitment therapy هست و روشهایی را ابداع کردند توی این روانشناسی که کمک میکنه به هدایت و حمایت ذهن به مسیر درست. قبل از اینکه بپردازیم به اون تکنیکهای خاص چندتا نکته ضروری باید توضیح داده بشه.
اول رابطه افکار و کلمات است دقت کنید انسانها بهشدت به کلمه استناد میکنند کلمات اساساً سیستم پیچیدهای از علائم و نشانهها هستند یعنی میتوانیم با استفاده از کلمات هر حس و فکری که داریم مشاهده یا تصوری که داریم انتقال بدهیم یا نشانهگذاری کنیم مثلاً زمان و فضا و مکان و بهشت و جهنم و مرگ و اینجور چیزها دقت کنید اگر بدانیم این کلمهها به چه چیزی اشاره میکنند معنای آن را میدانیم و قادر به درک آن خواهیم بود اما اگر ندانیم این واژهها به چه چیزی اشاره می کنه اصلاً قادر به درک نیست بنابراین باید توی کلمهها ما بفهمیم درک کنیم این کلمه داره به چه چیزی اشاره میکنه مثلاً فرض کنید اگر من به شما بگم سانتا ماریا دلفیوره و شما اصلاً این را نفهمید فقط یکسری آوا و حرکات و کلمات و عبارات دارید میبینید وقتی شما درک نکنید معنی این چی هست بههیچعنوان ممکنه نمیتوانید رابطه برقرار کنید و براتون ناشناخته باقی می مونه، اما اگر به شما بگن خوب این کلیسایی هست در فلورانس اونوقت شما میفهمید که این عبارت معناش چی هست این برای چی مهمه؟ افکار و کلمات اینجا چه معنیدارند که این را توضیح دادم، به خاطر اینکه ما در شرایط متفاوت با کلمات در ارتباط هستیم و از آنها استفاده میکنیم.
کلمات وقتی از زبان ما گفته میشه سخن نام دارد وقتی روی کاغذ میاد متن اسمش هست و وقتی در ذهن هست فکر نام دارد درک این کلمات برای این مهمه که ما مدام در ذهنمان تولید کلمه میکنیم و طنین ذهنی داریم یعنی مداوم گفتگوی ذهنی داریم در حقیقت افکار همان کلماتی هستند که در ذهن ما وجود دارند این خیلی مهمه افکار بهشدت انسانها را وابسته میکند دوستان انسانها به افکارشان بسیار تکیه میکنند و در حقیقت نوعی زیست دائمی با افکارشان دارند این افکاری که کلمات هستند مدام به ما میگن چهکار کنیم چهکار نکنیم داستانسرایی میکنند و قصههای متفاوتی به ما میگن و بر اساس آنچه که احساس در لایههای پنهانشان هست میتوانند رفتار و گفتار و منش و روش ما را به دست بگیرند میتوانند باورهای ما را شکل بدهند بنابراین نقش کلمه بسیار اینجا مهم هست من در دوره شفای ذهن که قرار داریم گام هفتم را اساساً بر همین موضوع به کلمه اختصاص دادم و حالا می تونید درک کنید که چقدر مباحث به هم باز پیوسته است در گام پنجم کتاب فقط آویزان خودت شو هم این را توضیح دادم حالا بریم بپردازیم به تکنیکهای موسوم به تکنیکهای جداسازی و ترکیب که این تکنیک جداسازی و ترکیب کمک میکنه به هدایت و حمایت ذهن به مسیر درست که دیگه انقدر افکار منفی ما را اذیت نکنه…
تکنیکی هست به نام جداسازی و ترکیب قبل از هر چیز بگم جداسازی و ترکیب چی هست و بعد بپردازیم به موضوع این تکنیکها، دوستان دقت کنید ترکیب یعنی ادغام و آمیزش یعنی چند تا چیز با همدیگر وقتی درهمتنیده بشود و ادغام بشه میشه ترکیب درروش ACT منظور از این ترکیب اتصال افکار به داستآنهایی است که ذهن میسازد یعنی بر این اساس وقتی شما میگید یک سیب قرمز در ذهنتان این سیب بهگونهای نقش می بنده و تصور میشه که انگار این سیب قرمز وجود دارد حتی اگر عیناً در دستتون نباشه یا وقتی میگید که من چاق هستم بهدردنخور هستم بیعرضه هستم ذهن بلافاصله این را یک حقیقت میپندارد این نکته بسیار نکته کلیدی دوستان دقت کنید نکته حساسی را دارم توضیح میدهم در حالت عادی ذهن ما دائماً در این ترکیب به سر میبرد یعنی هر چی که گفتگو کنید چه منفی چه مثبت باور میکنه و بر اساس اون ذهن شما داستانسرایی کرده حرکت میکنه ببینید چقدر قدرت کلمهاینجا بالاست اما جداسازی یعنی چی؟
جداسازی یعنی ما با تکنیکهایی بیاموزیم این افکار را از خودمان جدا بسازیم و به حقیقت فکرها پی ببریم در حقیقت این تکنیک جداسازی تکنیکی است برای جدا کردن ما از تولیدات ذهنی در ترکیب داستانسرایی ذهن باعث میشه ما آنها را باور کنیم واقعیت بپنداریم و به آنها گوش کنیم یعنی به نظر میرسد گاهی حتی نوعی تهدید برای ما بهحساب میآید این افکار اما در جداسازی ما افکار را فقط یکسری صداها و یکسری آواها در ذهنمان میدانیم و بعد یاد میگیریم که اصلاً آنها را باور نکنیم و میآموزیم که افکار بهخودیخود اصلاً تهدیدی برعلیه ما نیستند حالا بپردازیم به تکنیکهای سودمندی و ببینیم این فنها، تکنیکهای جداسازی و ترکیب و ببینیم اینچی هست؟
اولین تکنیک، تکنیک سودمندی هست و فایده رسانی در حقیقت یعنی چی؟ هرگاه فکری منفی به ذهنتان خطور کرد بلافاصله از خودتان چند سؤال بپرسید و برای درک سودمندی و فایده رسانی این سؤالات بسیار مهم هست که به آنها پاسخ بدهید از خودتان بپرسید:
آیا این فکر کمک میکند من به فردی تبدیل شوم که میخواهم؟
آیا این فکر کمک میکند من روابطی را که دوست دارم به وجود بیاورم؟
آیا این فکر کمک میکند به ارزشهای حقیقی خود دست پیدا کنم؟
و آیا این فکر در طولانیمدت میتواند باعث ساختن زندگی غنی پربار و عمیق در من یا دیگران بشود؟
این تحت عنوان آیا این فکر به من کمک میکند که به دیگران نیز کمک بکنم.
این سؤالات سؤالاتی هست تحت عنوان پایدار سان این سؤالات سؤالاتی هستند تحت عنوان فایده رسانی یا سودمندی سؤالاتی ازایندست اگر پاسخ حقیقی و صریح و شفاف گفته داده بشه بعد ما میفهمیم که این افکار چقدر پوچ هستند و ارزشی ندارند که ما بخواهیم براشون وقت تلف کنیم.
نکته دوم در تکنیکهای جداسازی و ترکیب باورپذیر بودنهاست برای ترک افکار منفی ما نباید افکارمان را باور کنیم افکار منفی را منظورم هست یعنی چی؟ چطوری میتوانیم اصلاً بگم که چطوری میتونیم که به این حالت دست پیدا کنیم این افکار را باور نکنیم چند تا نکته را بهعنوان ریز آیتم باورپذیری براتون میگم اولاً هرگز به هیچ باوری اینقدر محکم نچسبید که اگر برخلاف اون ثابت شد و خلاف اون بهتون ثابت شد زندگی ذهنی و معنوی تون از بین بره خیلی اعتقادها و نگرشها در طول زمان عوض میشه بنابراین بعد از یک مدت اون ذهنیتها برای شما حتی مضحک و خندهدار به نظر میاد.
نکته بعدی فقط در صورت معنادار بودن و پربار کردن زندگیتان توسط آن فکر شما حقدارید آن را باور کنید در غیر این صورت لطفاً آن فکر را برای همیشه کنار بگذارید.
نکته سوم بهجای اینکه باور ذهنی خودتان را دنبال کنید و در ذهن و فکرتان داستانسراییهای آن را گوش کنید بلافاصله به زمان حال برگردید و بگید این تنها یک فکر بیهوده است اینها باورپذیریهای فکر را کاهش میدهد
نکته بعدی آزمایشی هست تحت عنوان آزمون کاربردپذیری برای داشتن ذهنی آرامتر باید در هنگام خطور افکار منفی به چند نکته زیر دقت کنید این نکات کمک میکند به درک کاربردی بودن افکارمان
الف) دقت کنید آیا تداوم این فکر کاربرد مفیدی در لحظه اکنون و آینده ما دارد؟
ب) آیا این فکر راهحل محور است یا مشکلآفرین؟
ج) آیا بهجای وقتیکه برای این ذهنیت گذاشتهام نمیتوانستم به زمان حال و کار فعلیام بپردازم
د) لیستی از کاربردهایی که فکر منفی فعلیتان برایتان میآورد در همان لحظه تدوین کنید و ببینید آیا این لیست واقعاً کاربردی است اگر هر ۴ مورد فوق را پاسخ صحیح و شفاف بدهیم متوجه خواهیم شد که این افکار حقیقتا هرگز کاربردی نیست و افکاری که کاربردی نیست ارزش زیستن در ذهن ما را ندارند.
نکته چهارم جدی نگرفتن فکرهاست ما وظیفهداریم فکرهایمان را جدی نگیریم افکار منفیمان را جدی نگیریم دوستان اینها با اون تخیلات درست با اون خیالپردازیهای درست با اون رؤیاپردازیها متفاوته منظورم اینجا اون فکر منفی هست جدی نگرفتن فکرهای منفی ما خیلی وقتها بیشازاندازه و مقدار لازم فکرهایمان را جدی میگیریم درحالیکه یک فکر تنها یک فکر است نه حقیقت مسلم و امری واقعی و لزوماً هر فکری به حقیقت و واقعیت منجر نمیشود یکی از بهترین راههای آرامش ذهن جدی نگرفتن افکار منفی است از کجا معلوم آن فکر منفی دقیقاً اتفاق بیفتد و برای ما حقیقتاً به وقوع بپیوندد اگر فکر منفی خود را جدی نگیریم از دایره ذهنی ما خارجشده و هرگز اثری در زندگی ما نخواهد داشت همینجا چند تا نکته را برای جدی نگرفتن فکر میگم خیلی کمک میکنه به اینکه حالتون خوب بشه:
نکته اول هرگاه فکر منفی به ذهن شما رسید لطفاً با آن طنز بسازید مثال میزنم اگر که به ذهن شما آمد که من یک احمق هستم یک بیعرضه هستم من چاق و بیخاصیت هستم بهجای آن معادل طنزی دربیاورید و ازش استفاده کنید مثلاً من بهجای اینکه بگم من احمق هستم میگم من پلنگ صورتی هستم من یک آناناس هستم من یک هندوانه هستم و این معادلسازی اگر تکرار بشه و بعد از یک مدت بفهمید که این تکرار چقدر میتونه ارزش اون کلمه منفی را پایین بیاره دیگه شما انقدر اذیت نمیشید بار منفی کلمهای مثل من بازنده هستم من احمق هستم خیلی سنگینه ولی اگر معادلش را بگذارید که من یک لیوان هستم من یک پلنگ صورتی هستم من یک دمپایی هستم یعنی در حقیقت فکر خودتان را دارید تمسخر میکنید اینقدر دیگه بار این افکار منفی این جملات منفی شما را اذیت نمیکنه یه نوع طنز باهاش میسازید طنز سازی با جملات به هر روشی که بلدید کمک میکنه به کاهش بار منفی جملات جدی.. قبل از اینکه نکته دوم را بگم این را بگم واقعاً وقتی حتی طنز سازی میکنید با جملات خودتان لطفاً ببینید چه احساسی دارید ببینید آیا اون جملات بازهم به ذهن شما فشار میاره طبعاً اینطور نخواهد بود وقتی شما جملات را بهصورت طنز بگید حتی خنده تون میوفته و این بار افکار جدی و منفی را کاهش میدهد
نکته دوم قدردانی از ذهن هست یکی از بهترین روشهای جدی نگرفتن افکار این هست که از ذهنتون سپاسگزاری کنید مثلاً اگر ذهن شما به شما میگوید من احمق هستم شما بلافاصله تشکر کنید و بگید ممنون از اینکه این اطلاعات را به من هدیه دادید سپاسگزارم که این موارد را برای من مطرح کردید این کار را خیلی گرم و صمیمانه و خالصانه ابراز کنید این باعث میشه ذهنتون برای همیشه داستانگوییاش را متوقف کند به ذهنتون بگید سپاسگزارم از توضیح و تفسیر مواردی که به من گفتی این قدردانی از ذهن دوستان فوقالعاده مهمه بهقدری مؤثر هست که شما از نتیجهاش اگرچند هفته ادامه بدهید متحیر خواهید شد.
و اما در ادامه نکتههایی و تکنیکهایی برای رهایی ذهن دارم میگم نکته پنجم تا اون قبلی چهار نکته را گفتم چه جدی نگرفتن فکرها بود حالا پنجم، یکی از بهترین تکنیکهایی که توصیه میشود تکنیک فکر میکنم که… است یعنی چی؟ وقتی جملات منفی نظیر اینکه من نالایق هستم من تنبل هستم سراغ تون میاد بلافاصله یه عبارت بزارید جلوی اون جمله و اینطور بگید، بگید الآن فکر میکنم که تنبل هستم الآن فکر میکنم که بهاندازه کافی خوب نیستم الآن فکر میکنم که باعث میشه شما بفهمید تمامیت فکر شما اون نیست در این لحظه این فکر به ذهنتون رسوخ کرده و خلاص و دیگه دائماً با شما همراه نمیشه این تکنیک نجات تون میدهد در لحظه و کمکتون میکنه به بهبود ذهنی شما.
نکته ششم متدی هست تحت عنوان افکار موسیقیایی یا افکار موزیکال در این تکنیک شما هر وقت افکار منفی سراغتون اومد یک موزیک شاد بزارید و با آهنگ اون موزیک اون افکار را تکرار کنید فرض بفرمایید اگر ذهنت به شما میگه تنبل هستی یک آهنگی مثل تولدت مبارک را بگذارید و آن جمله تنبل هستی را باهاش بخونی با اون آهنگ بزنید و برقصید و یادتون باشه اون افکار در جا برای شما افکاری خندهآور خواهد شد افکار موزیکال یعنی اینکه فکرتان رو وارد دایره شادی بکنید که حقیقتاً بفهمید که چقدر این افکار بیارزش هستند.
نکته هفتم نامگذاری داستانها هست وقتی ذهنتون به شما القا میکنه من تنبل هستم من هرگز به خواستههایم نمیرسم من ناامید هستم شما این را بهعنوان یک داستان اینطور بگید هر موقع این افکار به ذهنتون اومد بگید خوب این همان داستان من تنبل هستم است این همان داستان من ناامید هستمِ این داستانه به خودتان یادآوری کنید و تأکید کنید که ذهن داره به شما داستان میگه و این داستان بهشدت آگاه شدن به اینکه ذهن به شما داستان میگه خیلی کمک میکنه به بهبود روند مثبت ذهنتان یعنی ذهن منفیتان را در جا متوقف میکند میفهمید که ذهن دوباره به داستانگویی افتاده و این داستانگویی لزوماً حقیقت نخواهد داشت برای ما اتفاق نخواهد افتاد مگر ما خودمان انقدر بهش انرژی بدهیم که اون اتفاق بیفته انقدر منفی بشویم تا دیگر هیچ مثبتی برای ما اتفاق نیافته.
نکته هشتم و پایانی بهکارگیری خود مشاهدهگر هست درروش خود مشاهدهگر شما از سمت خود متفکر به سمت خود مشاهدهگر میروید بدان معنا که بهجای پرداختن به افکار منفی بلافاصله پس از خطور آن افکار منفی به ذهن فقط آنها را مشاهده میکنید و هیچ عکسالعملی نشان نمیدهید سه تا نکته را در این زمینه میگم اگر انجام بدهید خود مشاهدهگر شما تقویت میشود
نکته الف) خروج از دایره احساسات؛ لازم است بدانیم گاهی احساس ما از نتیجه باور به افکارمان منتج میشود یعنی پذیرفتن افکار مخرب در همان لحظه ما را دچار احساسات متفاوتی نظیر انتقام، حسادت، کینه و خشم میکند و یا به ما استرسهای فراوانی القا مینماید احساسات برخواسته از فکرها میتوانند ما را وادار به عمل ناشایست و مخرب سازد برای خروج از دایره احساس رسیدن به خود مشاهدهگر پس از بروز آن فکر به خود یادآوری کنید این تنها یک فکر است و من حق ندارم احساسی خرج آن بکنم، و من حق ندارم احساسی خرج آن بکنم خیلی نکته مهمه بچهها دوستان دقت کنید به ذهنتون به اون فکر منفی بگید من تحت هیچ شرایطی افکارم را باور نمیکنم و این احساسش رو قبول ندارم اینطوری فکر منفی رو توی فشار میزارید و برعکس فکر منفی شما را تحتفشار نخواهد گذاشت.
نکته ب) تصمیم نگرفتن فوری است هنگام خطور افکار منفی هرگز تصمیمگیری نکنید در این هنگام هر تصمیمی میتواند برخاسته از احساس عمیق غلطی باشد که در شما شکلگرفته است اگر تصمیمی در این حالت بگیرد میتواند بهشدت مخرب باشد در زمان حضور افکار منفی به خودتان بگویید هرگز تصمیم نخواهم گرفت اینجا یه نکتهای ارجاع میدهم به قانون اساسی ارزشها بچهها توی قانون اساسی ارزشهاتون بنویسید هنگام عصبانیت و افکار منفی هرگز تصمیمی نگیرم.
نکته ج) و آخرین نکته برای اینکه بهکارگیری خود مشاهدهگر را تقویت میکند توقف قضاوتهای ذهنی است لطفاً هنگامیکه افکار منفی سراغ تو میاد دست از قضاوت بردارید چون افکار منفی بخشیاش در شما قضاوت تولید میکند قضاوت دام بزرگی است برای دسترسی نداشتن به خود مشاهدهگر بدان معنا که هر فکر منفی یا خود متفکر میتواند بهراحتی ما را به سمت قضاوت ببرد لطفاً هنگام خطور افکار منفی قضاوتهای ذهنی خود را متوقف کنید به چه صورت؟ بگویید این یک داستان است که قضاوتی را برای من رقم خواهد زد و من این قضاوت را نمیپذیرم چون حقیقت ندارد، حقیقت ندارد.
امیدوارم تا اینجای گام هشتم نکات کاربردی را گفته باشیم و شما استفاده ببرید و عملاً آن را تجربه کنید ممنون و سپاسگزار هستم که به این پادکست آموزشی گوش کردید پیرحیاتی هستم مربی و مدرس تحول فردی و نویسنده کتاب فقط آویزان خودت شو منتظر ادامه گامهشتم در موارد بعدی در زمانهای بعدی باشید خدانگهدارتون باشه.
توجهآگاهی:
به نام خداوند مهر و خداوند جان خداوند بخشنده مهربان سلام دوستان پیرحیاتی هستم مربی و مدرس تحول فردی و نویسنده کتاب فقط آویزان خودت شو در ادامه مباحث دوره شفای ذهن گام هشتم به اصطلاحاتی میپردازم که کمک میکنه به هدایت و حمایت ذهن به مسیر درست.
اولین نکتهای که می خوام راجع بهش امروز در این پادکست صحبت بکنم بحث پرش ذهن هست پرش ذهن چی هست؟ و چه کمکی میکنه برای اینکه ما ذهنمان را در مسیر درست هدایت کنیم پرش ذهن اصطلاحاً اصطلاحی است که ذهن ما هرلحظه در حقیقت در حال پرش هست یعنی به این نکته اشاره دارد که ذهن ما هرلحظه پرش میکند به نقاط مختلف گاهی درگذشته گاهی در حال و گاهی در آینده پرش ذهن بدین نکته اشاره دارد که ما هرگز نمیتوانیم آن را از جهش و پرش خود منع کنیم ذات ذهن ماست که پرش را سبب میشود توقف ذهن سبب نابودی ماست بنابراین اشکال در خود پرش نیست بلکه در جایی است که ذهن به آن مینشیند برای تفهیم این مسئله به دو حشره اشاره میکنم زنبور و مگس، همه ما میدانیم پرش زنبور روی گلهای معطر و دررفتوآمد به کندویی است که عسل از آن استخراج میشود زنبور هرگز بر روی لجن عفونت و جاهایی که بسیار کثیف است نمینشیند هرگز در رفتوآمد برجاهای کثیف نمیکند زنبور همواره بر روی گلهای معطر مینشیند و بدینوسیله عموماً خروجی آن مادهای است به نام عسل شیرین و لذیذ اما مگس برعکس زنبور نهایتاً بر روی هر آنچه که باشد هر نوع کثیفی کدورت و منجلابی مینشیند و ما عموماً مگسها را در فاضلابها و کثافتها مشاهده کردهایم بر روی آشغالها آنها را دیدهایم و هرگز خروجی مشخصی برای ما نداشته و ما لااقل نمیدانیم این خروجی مگس غیر از آلودگی چه چیزهایی خواهد بود بنابراین مراقبت از ذهن سبب میشود ما آگاهانه به سمت پرش زنبور گونه برویم این خود ما هستیم که میتوانیم پرش زنبور گونه را انجام بدهیم یا بالعکس پرش مگس گونه ذهن ما در شفای ذهن میآموزد که پرش زنبور گونه داشته باشد بهترین روش برای پرش زنبور گونه آموزش توجه آگاهی هست که در ادامه به آن اشاره میکنم لطفاً مراقب پرشهای ذهنی خود باشیم.
اما توجه آگاهی چیه دوستان؟ دقت کنید توجه آگاهی به حالتی خاص از ذهن مانند آرامش یا شادی یا اینکه دوری از افکار و احساسات غلط و روی آوردن به افکار مثبت اشاره ندارد بلکه این توجه آگاهی درواقع داشتن نگاهی خاص و تجربهای ویژه در زندگی است صرفه نظر از آنکه این تجربه چیست در حقیقت این توجه آگاهی بیان کامل آن است که میتوانیم اساساً نگرشی بدون کلمه داشته باشیم و تنها آگاهانه زندگی کنیم و نیازی به کلمه گفتگو و محتویاتی ازایندست در ذهنمان نداریم اکثر ما آنقدر بیتوجه زندگی کردهایم که مانند ماهی در آب هستیم و متوجه نیستیم که در لحظه در همان لحظه ذهنمان حال را ترک کرده است زیرا همیشه این کار را میکند و این امری عادی تلقی شده است اگر شما هم مثل بیشتر مردم زندگی میکنید احتمالاً متوجه شدهاید که اکثر اوقات همهچیز هست جز آگاه جز فاقد پذیرای تجربهی اکنون اما رسیدن به توجه آگاهی کاری بسیار سخت و مشکلزا به نظر میرسد زیرا در عمل زندگی در لحظه اکنون کاری تقریباً مشکل و دشوار خواهد بود چطور میتوانیم به این لحظه حال دست پیدا کنیم و اساساً مشکل ذهن ما چیست که دائماً پرش انجام میدهد آنهم از نوع مگس گونه خود.
توجه آگاهی اگر بخواهد درک شود باید ما کمی به زمان به عقب برگردیم و ببینیم چه بلایی سر ذهنمان آمده است لطفاً به این داستان دقت کنید.
بشر ابتدایی دائماً در معرض خطرات گوناگون طبیعی و غیرطبیعی قرار داشته است بنابراین تمام ذهن او برای فرایندی طبیعی به نام بقا برنامهریزیشده است و در این راستا به مسائلی همچون تولیدمثل حفاظت از جان و بزرگ کردن فرزندان میپرداخته است بنابراین ذهن انسان از همان زمان پر از محتواهای استرسزا مضطرب کننده و منفی شده است زیرا دائماً میخواسته خود را حفظ کند و جان خود و فرزندان خود را نجات دهد ذهنی که فقط به رهایی از خطرها بقا و حفاظت از خویشتن مشغول بوده است در انتخاب طبیعی و در این حالت عادی بشر ابتدایی به بقای گونه خود فکر میکرده است غرایز معین تواناییهای هوشی که به پیشرفت گونه ما در طول چند میلیون سال گذشته کمک کرده برای ما بهعنوان انسان پیامدهای نسبتاً منفی زیادی داشته است اکنون میفهمیم چرا نسل بشر در ذهن خود اینهمه انباشتگی منفی دارد اما بااینحال خوشبختانه بعضی از توانمندیهایی که انسان در طول زمان توانسته است آنها را ابداع کند یا پرورش دهد ما را از این دردسر نجات خواهد داد و ما را بهسوی تکنیکهایی پیش میبرد که خوشبختتر باشیم.
تعریف عملیاتی توجه آگاهی یعنی آگاهی از تجربه حاضر همراه با پذیرش خوب و عالی ما بیشتر وقتمان را به پرسه زدن در خاطرات گذشته یا خیالپردازیهای آینده میگذرانیم اغلب اوقات نیز این کار را بهصورت خودکار انجام میدهیم توجه آگاهی شامل روشهایی است که به ما شناسایی میدهد ذهنمان کجا پرت میشود و چگونه میتوان تمرکز لحظهبهلحظه به دست آورد اکثر انسانها ذهنشان همهچیز هست جز کاملاً آگاه به لحظه حال و زندگی در لحظه حال توجه آگاهی ما را به لحظه حال برمیگرداند.
حالا دقت کنید دوستان خاستگاه توجه آگاهی چی هست؟ کجا بوده؟ توجه آگاهی ریشهای در تکنیکهای ۲۵۰۰ ساله بودائی دارد توجه آگاهی ترجمه واژه ساتی در زبان پالی یعنی زبان مقدس بودائیان است توجه آگاهی در حقیقت رویکردی عمیق دارد به مقوله پذیرش برای بسیاری از ما پذیرش نسبت به تجربیات مان مهمترین و دشوارترین جنبه تمرین توجه آگاهی است پذیرش به ما اجازه میدهد تا نسبت به لذت و درد گشوده باشیم بردوباخت را در آغوش بگیریم و با خود و دیگران زمانی که اشتباه میکنیم مهربان باشیم پذیرش در توجه آگاهی در حقیقت رها کردن تقلا برای کنترل همهچیز است تا در دستاندازهای زندگی کمتر بالا و پایین بشویم توجه آگاهی ما را قادر میسازد غنای لحظات زندگی را تجربه کنیم درنهایت این پذیرش است که ما را قادر میسازد هم زندگی دائماً در حال تغییر و هم واقعیت همواره حاضر مرگ را در آغوش بگیریم نکته کلیدی آنکه توجه آگاهی ما را رها میسازد تا با پذیرش هر آنچه در لحظه رخ میدهد تصمیمات سنجیدهتری بگیریم.
حالا دوستان بااینکه بهصورت مختصر فهمیدیم توجه آگاهی چی هست و توجه آگاهی درواقع میخواد ما را به لحظه حال بیاره و خود مشاهدهگر ما را تقویت بکنه میریم سراغ تمرینات توجه آگاهی و اینکه این تمرینات را باید حتماً حتماً انجام بدیم تا توجه آگاهی در ما جا بیفته.
تمرین اول تمرین تنفس صبحگاهی است این تنفس صبحگاهی غیر از تنفسی است که در گام چهارم توضیح دادم لطفاً دقت کنید و با چشمانی بسته دم و بازدم انجام دهید بهطوریکه کاملاً حس کنید تنفس از بینیهایتان به سمت ریه و همچنین به سمت کاسه سرتان در حال حرکت است بنابراین حرکت هوا به سمت ریه و هم به سمت ناحیه سرتان را حس کنید این تمرین را در فواصل زمانی مشخص مثلاً ۳۰ ثانیه یا یکدقیقهای انجام دهید و سپس چند دقیقه استراحت کرده مجدداً آن را انجام دهید این حرکت و تنفس صبحگاهی بهتر است حداقل ۷ الی ۱۱ دقیقه مکرراً انجام شود.
تمرین دوم پیادهروی روزانه هست یک مسیر ۱۵ الی ۲۰ دقیقهای را انتخاب کنید که هموار و ترجیحاً باصفا باشد یعنی مسیری که باصفایی آن در ذهن شما ماندگار شده باشد در این مسیر اصلاً به زمان و مکان دقت نکنید و فقط به حرکت خود بر روی زمین یعنی حس کف پا به هنگام تماس با زمین به جریان تنفس خودتان و حرکت دستوپاهایتان تمرکز کنید و از توجه به محیط و اطراف پرهیز کنید تا توجهتان تماماً به اندام خودتان باشد این توجه به این شکل شمارا از غفلت به توجه به آگاهی به خویشتن میآورد.
تمرین سوم درک خوراک نام دارد لطفاً هنگام خوردن تمام خوردنیها و نوشیدنیها به زبری مزه و لذت آنها دقت کنید بسیاری از ما آنقدر عجول غذا میخوریم که هرگز طعم و لذت آن را آنچنانکه باید نمیفهمیم برای شروع بهتر است یک خوراکی کوچک و خوشمزه را انتخاب کنید مثلاً یک مویز یا یک خرما این خرما یا مویز را در دهانتان بگذارید و آنچنان آن را لمس کنید که زبری و پستی بلندیهای آن را بفهمید سپس آن را با آب بزاق دهان خود خیس نموده آرامآرام به سمت دندانها برده فشار داده آن را له کنید آنقدر این کار را آهسته و بسیار دقیق انجام دهید که با تمام وجود درک کنید که این چه جسمی است در دهان شما قرار دارد سپس آن را پس از جویدن کامل و درک این جویدن قورت دهید و احساس فرورفتن این جسم و این غذا را درون خود درک کنید این حس را بارها و بارها از خوراکیهای جزئی و ساده مثل میوه مثل مویز مثل خرما و دیگر خوراکیهای کوچک تمرین نمایید تا هنگام خوردن غذا اشراف بیشتری به غذای خود داشته باشید وقتی اینچنین غذا میخورید غذا باجان شما یکی میشود و تمرکز بالا در خوردن غذا لذت شگرفی برای شما به همراه خواهد داشت.
نکته چهارم چشم جدید یا درک محیط است این نکته برعکس نکته دوم که پیادهروی روزانه بود هست یعنی از این به بعد به محیط اطرافتان بوها رنگ درختان جوی آب دیوار شهر و روستا و تغییر فصول دقت ویژه داشته باشید درک کنید که گویی این اولین بار است چشم به جهان بازکردهاید این چشم جدید در حقیقت تمرین حواس پنجگانه است به صدای رود و پرندگان گوش فرا دهید و صداها را دنبال کنید گاهی برگی از درخت بکَنید و آن را با دقت لمس کنید و نگاه نمایید به پوست درختان دست بکشید و از لحظهلحظه خود در بودن با طبیعت لذت ببرید گویی چشمان شما و حواس شما محیط دیگری را درک میکند شما به چشم جدیدی مسلح میشوید که قبل از آن به آن دقت نکرده بودید. دوستان دقت کنید این تمرینات توجه آگاهی خیلی خیلی ساده به نظر میرسه ولی بسیار بسیار کمککننده خواهد بود به درک توجه آگاهی و سپس به آرامش پرشهای ذهنی شما، چند تا دوستان تمرین به شما میدم که تمرین نگارشی هست این تمرینهای نگارشی بسیار بسیار مهم خواهد بود لطفاً به پادکست تمرینات دقت کنید.
ممنون و سپاسگزار شما هستم که به این پادکست آموزشی دقت کردید مبحث گام هشتم ساحت و عملکرد ذهن اینجا تمام شد و فقط میمونه تمرینات آن و نکتهای به نام شرایط در ادامه در بحث تمرینات به آن مبحث شرایط میپردازم و تمریناتی نگارشی و عملیاتی به شما میدهم که آنها را باید انجام بدهید و پس از انجام حتماً دقت کنید که این نکات تأثیری در روند ذهنی شما خواهد گذاشت، سپاسگزار شما هستم فعلاً خدا نگهدار.
توضیح مبحث شرایط + تمرینات توجهآگاهی:
خوب دوستان به بخش نهایی و تمرینات توجه آگاهی رسیدیم قبل از اینکه تمرینات را بگم لطفاً به مبحث شرایط دقت بکنید. ذهن ما بسیار وابسته به شرایط است یعنی ذهن بنا بر شرایط تصمیمگیری میکند و واکنش نشان می دهد این عملکرد ذهن گاهی خوب است گاهی اصلاً خوب نیست یعنی وقتی با توجه به شرایط در حفظ و بقای میکوشد خوب است اما همواره اینطور نیست و ذهن شرطی شده از روی نداشتن آگاهی داشتن ترس و تنبلی اقدام به واکنشهایی به شرایط میکند که در درازمدت بسیار خطرناک خواهد بود آدمهای عادی در برخورد با شرایط به شکل زیر عمل میکنند:
۱) مجذوب شرایط، این حالتی است که ما جذب شرایط میشویم یعنی محیط و شرایط و اوضاع پیشآمده ما را به خود جذب میکنند اگر در این حالت قدرت مانع از جذب شرایط بیشتر باشد که برد میکنیم و شرایط را به نفع خودمان تغییر میدهیم اما اگر قویتر نباشیم در شرایط غرق میشویم و در حقیقت برده شرایط خواهیم شد.
۲) مضروب شرایط، گاهی آنقدر آمادگی نداریم که بتوانیم با شرایط برخورد صحیح داشته باشیم و دائماً در حال ضربه خوردن از آن هستیم و تن و روحمان خسته و زخمی و ضربخورده میشود.
۳) معلول شرایط، گاهی آنچنان ضربات سنگینی از شرایط میخوریم که دیگر نمیتوانیم ذهن وزندگی خود را جمع کنیم و به جریان زندگی برگردیم اینجاست که دیگر برای همیشه معلول ذهنی شرایط شده و روی ویلچر شرایط مینشینیم.
۴) مغلوب شرایط، گاهی نیز آنچنان دائماً مغلوب شرایط میشویم یعنی نهتنها ضربه میخوریم بلکه دائماً شکست را تجربه میکنیم که دیگر پیروزی در کار ما نیست مغلوب شرایط یعنی نمیتوانیم بر شرایط خود غلبه کرده و دائماً بر اساس آنچه ذهنمان بهغلط میاندیشد مغلوب شرایط میشویم
۵) خاستگاه و مکانی است که انسانهای کاملاً آگاه انسانهایی که ذهنشان شفا یافته به آن راه پیدا میکنند و آن مفتوح شرایط هست تنها کسانی مفتوح و گشاینده شرایط میشوند که شناور باشند در زندگی یعنی چندبعدی و بیقیدوشرط با تمامیت زندگی، زندگی کنند یعنی با سختیها و چالشها و خوشیها و ناخوشیها به زندگی بپردازند وزندگی را بهمثابه دروازهای بپندارند برای گشوده شدن به بهشتی دیگر.. و اما دوستان تمرینات توجه آگاهی که عموماً نگارشی هست و باید شما آنها را بنویسید یادتان بمونه و این تمرین، تمرینهایی هست که بسیار کمک میکنه به بهبود توجه آگاهی وزندگی در لحظه اکنون و کارکرد ذهن را به شما خیلی یادآوری خواهد کرد.
۱) چند لحظه وقت بگذارید یک سری از مقاومتهایتان در مقابل تغییرات زندگی بنویسید بدینصورت که اول فهرستی از رخدادهای سخته زندگی که پذیرش آنها برایتان سخت بوده را لیست کنید سپس در مقابلش فهرستی از واکنشهایتان را بنویسید یعنی دقت کنید تا قبل از دوره تحول ذهنی یا شفای ذهن منظورمه بچهها یک لیست مینویسید از تغییراتی که خیلی سخت بوده از رخدادهایی که سخت بوده و از واکنشهایی که شما مقابلش داشتید قرارداد مثلاً میگید که فلان اعضای خانواده من فوت کردند من واکنشم اینطوری بود یعنی یه دونه رخداد سخت یه واکنشی که نشون دادید اینها را با توجه به این میگم که قبل از دوره تحول ذهنی توی طول دوره خوب ما یاد گرفتیم با پذیرش خیلی چیزها را حل بکنیم.
۲) فهرستی از تمام چیزهایی که به ذهنتان پس از پرش روی آنها مینشیند را بنویسید و دقت کنید در این پرش ذهن به گذشته میروید یا آینده لیست را با دو قسمت گذشته و آینده تقسیم کنید و به مدت حداقل یک هفته در این برگه نتایج این پرش ذهنی را قید کنید.
۳) فهرستی از مقایسههایی که به ذهنتان میرسد را بنویسید وقتیکه در طی شبانهروز بهطور ناخودآگاه با دیگران خود را مقایسه میکنید به این نکته دقت کنید با چه کسانی و به چه چیزهای آنها خود را مقایسه میکنید یعنی با چه چیزهایی از آنها خودتان را در حقیقت مقایسه میکنید.
۴) فهرست شکستهای زندگیتان را به ترتیب از بزرگ به کوچک بنویسید و دقت کنید اکنون چه احساساتی نسبت به آنها دارید.
۵) فهرست اشتباهات زندگی خودتان را بنویسید به ترتیب از بزرگ به کوچک و دقت کنید اکنون چه احساسی به آنها دارید یکبار یعنی شکستها را مینویسید یه بار تصمیمات اشتباه را مینویسید.
۶) فهرستی از مکانها و زمانهایی که در آن دچار احساس منفی مخرب و هیجانات منفی میشوید را بنویسید و دقت کنید اکنون چه احساساتی به آنها دارید.
۷) فهرستی از فعالیتهایی که عمیقاً دوست داشتید به انجام آن بپردازید ولی غفلت و نگرانی و احساسات ناخوشایند در طول زمان سبب حذفشان شده است را شناسایی کنید و بنویسید مثلاً فعالیتهایی نظیر ورزش شغل و تفریح موردعلاقهتان را که دوست داشتید انجام بدهید اما غفلت و نگرانی یا احساسهای ناخوشایند باعث شده است آنها را دور بیندازید و انجام ندهید.
نهایتاً یک تمرین عملی دوستان دارم به نام تمرین آگهی ترحیم لطف میکنید و با تمرکز بالا یک برگه آسه تهیه میکنید و بهصورت دستی آگهی ترحیم خودتان را مینویسید گویی فوت کردهاید ولی دقت کنید لطف میکنید اون زیر یک جایی زیر این برگه قید کنید که صادقانه کی بودید تمام حستان را بنویسید؛ بنویسید من آدم اینچنینی بودم مهربان خالص دوستانه همدل عاشق مهربان اینها را بنویسید اگر بودید خالصانه خودتان را معرفی کنید بیپرده و صریح بنویسید چه آرزوهایی داشتید که اگر یکبار دیگر فرصت داشتید به آنها جامه عمل میپوشاندید همانطور که آگهی ترحیم خود را مینویسید احساسات و واکنشهای حسی و بدنی خود را درک کنید و یادداشت نمایید این واکنشهای حسی بدنی را در یک برگهای جداگانه تهیه بکنید که آگهی ترحیمتان تمیز بماند سپس محل ترحیم و زمان ترحیم را پای برگه قید کنید این آگهی را با عکستان مزین کنید و در طول یک هفته چند بار به آن نگاه کنید و احساسات ذهنی و بدنیتان را در برگهای جداگانه قید بکنید.
این تمرین آخر بود راجع به گام هشتم ممنون و سپاسگزار هستم که به این پادکست آموزشی دقت کردید پیر حیاتی هستم مربی و مدرس تحول فردی و نویسنده کتاب فقط آویزان خودت شو خدانگه دارتون.
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-1c4q1xx’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
فایل PDF حاوی مرور اجمالی مطالب این جلسه:
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-iivus5′ custom_class=” admin_preview_bg=”]
فایل PDF آتشنشینی مربوط به این جلسه در تاریخ ۱۰ مهر ۹۸:
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-iivus5′ custom_class=” admin_preview_bg=”]
درباره علی اکبر قزوینی
نویسنده و مدرس و کوچ زندگی است. وی در آموزشهای خود جدیدترین یافتههای روز را با تجربیات شخصی و فرهنگ غنی ایران ترکیب میکند که حاصل آن نوشتههایی خواندنی و تحولی عمیق در شاگردان وی است. علیاکبر قزوینی چند سالی ساکن کانادا بوده و اقامت آن کشور را دارد. وی هماکنون در ایران زندگی میکند.
نوشته های بیشتر از علی اکبر قزوینی
دیدگاهتان را بنویسید
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید