إقرا/ بخوان… که تو از جایی دیگر خوانده شدهای!
نوشتهٔ علیاکبر قزوینی
[av_hr class=’short’ height=’50’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’50px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’30px’ custom_margin_bottom=’30px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-20h6r9′ custom_class=” admin_preview_bg=”]
گفت: إقرا/ بخوان!
پاسخ داد: نمیتوانم!
دوباره گفت: إقرا/ بخوان!
دوباره پاسخ داد: نمیتوانم!
دستور داد: إقرا/ بخوان!
با استیصال پاسخ داد: نمیتوانم!…
و با ناامیدیِ بیشتری نالید: …به خدا من خواندن نمیدانم!
و اینجا بود که ورق برگشت.
نام خدا را آورد.
خدا را فریاد زد و خدا به فریادش رسید: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ (بقره: ۱۵۲).
او هرگز خودش را از پروردگارش جدا ندیده بود: إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ (شعراء: ۶۲)، او با من است و راه بر من میگشاید.
پس در اوج ناتوانی هم ناخودآگاه، اما با تمامِ آگاهی، توانای کل را خواند و آنگاه بود که «امر» بر او آسان شد: وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی (طه: ۲۶).
دوباره ندا آمد.
ندا اما این بار مهربانانه بود.
گفت: إقرا/ بخوان… به همان نام که خواندی: بإسم ربک/ به نام خدایات!
شاهکلید را به او داد. «اسم»ای را از میان همهٔ آن اسامی که قبلاً آموخته بود (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا؛ بقره: ۳۱) به یادش آورد تا قلبش گشاده شود (أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ؛ انشراح: ۱)، و راهِ خواندن بر او گشوده.
[av_hr class=’short’ height=’50’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’50px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’30px’ custom_margin_bottom=’30px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-4kiaml’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
و آن خواندن، هر خواندنی نبود.
چرا که آنچه به خواندنِ آن امر شده بود هم هر نوشتهای نبود.
که اگر آن خواندن، هر خواندنی بود و آن نوشته، هر نوشتهای، چنان امری و دستوری، و چنان استیصالی، وجهی و جایگاهی نداشت.
گفت: إقرا/ بخوان…
و چون کلید را به او داده بود، با نورِ نامِ پروردگارش آنچه را باید میدید، دید؛ و آنچه را باید میخواند، خواند.
خواند: الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ (یوسف: ۱). کتابِ مبین بر او مکشوف شد. کتابی که از الف تا یا را در بر میگیرد و روشنگر است و از جنس روشنایی.
[av_hr class=’short’ height=’50’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’50px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’30px’ custom_margin_bottom=’30px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-vzvk99′ custom_class=” admin_preview_bg=”]
إقرا/ بخوان… این خطابی در لحظه حال است!
إقرا/ بخوان… و این خطاب به توست!
إقرا/ بخوان… و این امر به توست!
بخوان که این خواندن، هر خواندنی نیست!
این خواندن، علم تجوید و قرائت نیاز ندارد.
این خواندن، دلِ سوخته میخواهد و جانِ مشتاق.
این خواندنی است که اُمّی را معلّم و مدرسهنرفته را مدرّس میکند.
إقرا/ بخوان… که این خواندن پیشزمینه نمیخواهد. اتفاقاً تو باید از همهٔ زمینهها و از همهٔ ذهنیتها خالی شوی تا بتوانی این خواندن را بخوانی.
اقْرَأْ کِتَابَکَ (اسراء: ۱۴)، بخوان کتابِ خودت را. این کتاب از آنِ تو و برایِ توست. آن را برای خودِ تو فرستادهایم!
إقرا/ بخوان… که تو از جایی دیگر خوانده شدهای!
این مطلب نخستین بار در وبسایت مدرسه تحول فردی منتشر شده است.
درباره علی اکبر قزوینی
نویسنده و مدرس و کوچ زندگی است. وی در آموزشهای خود جدیدترین یافتههای روز را با تجربیات شخصی و فرهنگ غنی ایران ترکیب میکند که حاصل آن نوشتههایی خواندنی و تحولی عمیق در شاگردان وی است. علیاکبر قزوینی چند سالی ساکن کانادا بوده و اقامت آن کشور را دارد. وی هماکنون در ایران زندگی میکند.
نوشته های بیشتر از علی اکبر قزوینی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.